آخرین سفر را با سفر آخرت به پایان برد
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید شاهرخ قندالی هشتم فروردین ۱۳۴۴ در روستای فروان شهرستان آرادان به دنیا آمد. پدرش محمد، دامدار بود و مادرش ربابه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. او نیز دامدار بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. دهم خرداد ۱۳۶۵ در بیمارستان اهواز بر اثر خونریزی شدید معده ناشی از آلودگی شیمیایی به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
آخرین سفر را با سفر آخرت به پایان برد
به اتفاق مادرش به اتاق رفتیم. مادرش راست میگفت. هنوز آثار گریه روی صورتش بود. گفتم: «پسرجان! من که چیز بدی نگفتم. برای چی ناراحت شدی؟»
گفت: «فقط بیست روز مونده که خدمتم تموم بشه. اون وقت میخواین نرم؟»
گفتم: «توی بیست و سه ماه که خدمت کردی، ازت خواستم نری؟ این دفعه دلم شور میزنه.»
گفت: «میترسین من شهید بشم؟ نه بابا از این خبرها نیست. این سعادت نصیب هر کسی نمیشه.»
گفتم: «خب برو! مرد که گریه نمیکنه.» خیلی خوشحال شد و گفت: «مادر! حالا که اینطور شد، میخوام امشب چند تا از دوستام رو دعوت کنم.» مادرش نگاهی به من کرد. گفتم: «ببین چند نفرن براشون غذا درست کن.» دوستانش شام خوردند و رفتند. به مادرش گفت: «حنا داریم؟» مادرش گفت: «آره!» و برایش حنا درست کرد و سر و دستش را حنا گذاشت. گفتم: «بدون حنا هم قشنگ بودی.»
مرخصیاش تمام شد و رفت. آخرین سفر را با سفر آخرت به پایان برد، آن هم با شهادت.
(به نقل از پدر شهید)
بیشتر بخوانید: دوست دارم گمنام باشم
انتظاری که به سر آمد
دنبالش گشتم. گوشهای سر به سجده گذاشته بود و اشک میریخت. زمزمه میکرد و میگفت: «خدایا! پیش تو هم اعتبار ندارم. چقدر باید انتظار بکشم. همه دوستام رفتن و من پرسوخته هنوز روی زمینم. راسته که هر چیزی لیاقت میخواد، حتی مردن.»
چند روزی از عملیات نگذشته بود. به کنارم آمد و گفت: «هر بدی ازم دیدی حلالم کن.» گفتم: «اختیار داری داداش. تو من رو ببخش که بعضی مواقع با فضولیهام ناراحتت کردم.»
با بدرقه کردنش به سنگر برگشتم. چند روز بعد به اهواز رفتم. انگار کسی مرا به سمت بیمارستان میکشاند. وارد آنجا شدم. همانطور که داشتم از جلوی اتاق ویژه رد میشدم، یک لحظه خشکم زد. شاهرخ را دیدم که در حالت اغما بود. بعد از سه روز به آرزویش رسید و شهید شد.
(به نقل از برادر شهید، رضا قندالی)
انتهای متن/