قسمت دوم خاطرات شهید «عبدالله کاتبی»
پسرعمه شهید «عبدالله کاتبی» نقل می‌کند: «کمی که بدون عصا رفت ایستاد و به دیوار تکیه داد. گفت: «بیا جبهه اون‌جا راه صدساله رو یک شبه می‌ری. اگه شهید بشی اون دنیا هم راحت راحتى.»

راه صدساله رو یک شبه می‌ری

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید عبدالله کاتبی بیست و هفتم بهمن ۱۳۴۳ در شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش محمدرضا، بنا و معمار بود و مادرش فاطمه نام داشت. دانش‌‏آموز دوم متوسطه در رشته انسانی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. شانزدهم آذر ۱۳۶۱ در عین‌‏خوش، دچار سانحه رانندگی شد و به شهادت رسید. پیکر وی را در گلزار شهدای فردوس ‏رضای زادگاهش به خاک سپردند.

 

راه صدساله رو یک شبه می‌ری

پلاستیک‌ها را دور گچ پا و دستش بستم و گفتم: «حالا باید بلندت کنم تا بریم حمام.»

به سختی او را از جایش بلند کردم به شوخی گفتم: «عبدالله! نکنه ترکش‌ها توی پات موندن! آخه تو که این قدر سنگین نبودی.»

خندید و گفت: «زخمش کوچکه! فکر کن یک میخ رفته توی پام. توی بیمارستان پام رو طوری پیچیدن که آدم فکر می‌کنه چه اتفاقی افتاده!»

کمی که بدون عصا رفت، ایستاد و به دیوار تکیه داد. گفت: «بیا جبهه اون‌جا راه صدساله رو یک شبه می‌ری. اگه شهید بشی اون دنیا هم راحت راحتى.»

(به نقل از پسرعمه شهید، سید علی تقوی)

بیشتر بخوانید: حنای عراقی

گریه برای مظلومیت روحانیت

با دیدنش حدس زدم اتفاقی افتاده است. پسردایی را بردم یک گوشه و پرسیدم: «سید علی چرا عبدالله گریه می‌کنه؟»

جواب داد: «با یکی جروبحث کرد و بعد هم زد زیر گریه.»

با تعجب گفتم: «سر چی؟»

گفت: «یک بنده خدایی ناراحت بود و به روحانی‌ها حرف بدی زد. پسردایی عبدالله در جوابش گفت: «تو حق نداری به روحانیت توهین کنی با هم دعواشان شد.»

(به نقل از بستگان شهید)

توصیه به احترام

می‌رفت و می‌آمد به همه سفارش می‌کرد، مواظب باغ روبه‌رو باشین. نکنه کسی بره داخلش!»

پرسیدم: «این باغ کیه که این قدر سنگش رو به سینه می‌زنی؟»

گفت: «صاحب باغ، مدیر مدرسه ما بوده. انسان باید به کسی که چیزی ازش یاد گرفته احترام بگذاره، این افراد حق زیادی به گردن ما دارن.»

(به نقل از برادر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده