قسمت دوم خاطرات شهید علی‌اکبر قلعه‌آقابابائی
يکشنبه, ۰۹ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۰۴
هم‌رزم شهید «علی‌اکبر قلعه‌‏آقابابائی» نقل می‌کند: «خود را همیشه در محضر خدا می‌دید و پیوسته وضو داشت؛ اما حالات معنوی نابش را بروز نمی‌داد. وقتی قرآن می‌فرماید: «انّ الصّلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر؛ نماز بازدارنده از بدی‌ها است» مصداقش را در علی‌اکبر باید می‌دیدیم.»

علی‌اکبر مصداق آیه قرآن بود

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید علی‌اکبر قلعه‌‏آقابابائی یکم فروردین ۱۳۳۷ در روستای قلعه آقابابا از توابع شهرستان دامغان چشم به جهان گشود. پدرش رضاقلی و مادرش خدیجه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. پنجم مرداد ۱۳۶۷ با سمت طراح و نقاش در اسلام‌آبادغرب توسط نیرو‌های سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بر اثر اصابت گلوله به گردن، شهید شد. پیکر وی را در گلزار شهدای فردوس‌رضای شهرستان زادگاهش به خاک سپردند.

 

علی‌اکبر مصداق آیه قرآن بود

انسان چه رنجی می‌برد وقتی ببیند دشمن بی‌رحمانه سرزمینش را پایمال کرده است. علی‌بابا آدم عجیبی بود. شغل خود را رها کرد و وارد سپاه شد. هنوز جنگ نشده بود من هم هنوز پاسدار نبودم. از عکاسی او را می‌شناختم. یک هنرمند عکاس و نقاش نجیب و سر به زیر و باوقار که دوستی با او مباهات داشت. در سپاه کار عکاسی و تبلیغات را بر عهده داشت؛ اما راضی نبود و می‌خواست به جبهه برود و با دشمن رویارو باشد. مسئولان اجازه نمی‌دادند. به او و هنر او بیشتر نیاز داشتند.

متأسفانه آن روز‌ها امکانات نداشتیم. حتی دوربین فیلم برداری و عکاسی نداشتیم که علی با آن‌ها کار کند وگرنه امروز اسناد، مدارک و عکس‌های ما از مراحل مختلف آموزش و اعزام بسیار کامل‌تر بود. شهید عزیز هم از این بابت بسیار ناراحت بود؛ اما کاری نمی‌شد کرد؛ و پس از برگشت از نخستین مأموریت کردستان، دیگر حاضر نبود در واحد تبلیغات یا جایی دیگر خدمت کند. می‌خواست به جبهه برگردد. بالاخره قرار شد پیش از عملیات خیبر در سال ۶۰ و دو شهید بابایی و آقای حسن احمدنژاد و بنده برای آموزش فرماندهی گردان برویم. فرصت خوبی بود که در پادگان شهید کلاهدوز با علی‌اکبر همراه و هم نفس باشم. یک آدم مخلص، فداکار و با ایمان که از هر گونه بدی و بداندیشی دور بود. هم قدرت بدنی بالایی داشت و هم توان روحی و معنوی.

خود را همیشه در محضر خدا می‌دید و پیوسته وضو داشت؛ اما حالات معنوی نابش را بروز نمی‌داد. وقتی قرآن می‌فرماید: «انّ الصّلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر؛ نماز بازدارنده از بدی‌ها است» مصداقش را در علی‌اکبر باید می‌دیدیم. پرهیز از غیبت و تهمت را حاصل عبادت خالصانه می‌دانست و معتقد بود «هر که از غیبت و تهمت دوری کند نمازش نورانی‌تر است.» یکی از نکته‌های جالب شهید بابایی این بود که کم حرف بود و معمولا سکوت می‌کرد.

شهید زین‌الدین گفته بود: «فرمانده گردانی که نتواند صحبت کند، موفق نیست؛ زیرا باید بتواند مطالب خود را به نیرو‌های خود انتقال دهد.» بعد از این قضیه، قرار شد هر کدام از افراد بروند و برای گروهی سخنرانی کنند. وقتی شهید بابایی سخنرانی کرد، دلنشین و تاثیر گذار سخن می‌گفت. به او گفتیم: «تو حرف روزمره خودت را نمی‌زنی! این سخنرانی چی بود؟!» گفت: «دستور فرماندهی بود و انجام وظیفه!»

(به نقل از دوست و هم‌رزم شهید، حبیب خورزانی)

بیشتر بخوانید: انگشتری که پس از شهادت به دست صاحبش رسید

با شهادت الفتی دیرینه داشت

درگیری‌های فکری و نگرانی جبهه و جنگ موجب نمی‌شد از امور مهم دیگر غفلت بورزد. وقتی از جبهه برمی‌گشت به بسیاری از کار‌های منزل رسیدگی می‌کرد و به پاس مهربانی، صبوری و فداکاری همسرش خیلی به او احترام می‌گذاشت و یار و یاورش بود. حواسش خیلی جمع بود. ندیدم در برابر پدر، رفتار سبکی یا پرحرفی کند. بلند حرف نمی‌زد که هیچ، اصلا روی حرف پدر حرف نمی‌زد. مونس جان مادر بود و مشاور امین او. یک آدم دوست داشتنی و با نفوذ. با بچه‌ها بچه بود و هم بازی. با بزرگتر‌ها باوقار، مهربان و خویشتن‌دار. حتی با همه اهل محل صمیمی بود و خوش‌رفتار. پیر و جوان و کودک، دوستش داشتند. ندیدم کسی از او شکوه و شکایتی کند.

از نوجوانی همین طور بود؛ اما وقتی به جبهه رفت و برگشت حالات معنوی والایی پیدا کرده بود؛ رفتار بد دیگران موجب بی‌حرمتی او به آن‌ها نمی‌شد. شوخ طبعی‌های شیرینش راهی برای پند دادن بود. از نظر دینی هم بسیار پایبند بود و عمل‌گرا. از مرحله حرف گذر کرده بود؛ رفتار‌های او سرمشق دیگران حتی بزرگتر‌ها بود. در محیط کار هم به دلیل سابقه طولانی و بزرگ منشی و حسن سلوکش، قابل احترام بود.

نه ادعا داشت و نه به کسی دروغ گفت. نه غیبت کسی را کرد و نه آلوده اتهام دیگران شد. به کسی حسد هم نورزید. خدمت و مهرورزی به دیگران به ویژه خانواده شهدا، در جانش ریشه دوانده بود؛ ادای آدم‌های خوب را در نمی‌آورد. به راستی بزرگ بود و از قبیله مهر. از تبار نیک‌مردانی که جای خالی‌شان مایه حسرت است و یاد و خاطرشان جاودانه. با شهادت الفتی دیرینه داشت.

(به نقل از برادر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده