دوشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۰۰
مادرخانم شهید «نوروزعلی امیرفخریان» نقل می‌کند: «نوروزعلی می‌گفت: اگه شما برین مسجد، بچه‌ها با مسجد بیگانه نمی‌شن. اگه به رفتار خودمون دقت کنیم، همه چیز درست می‌شه. اونا هم راه رو پیدا می‌کنن.» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز معلم، در سه بخش خاطراتی از این معلم شهید برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت سوم این خاطرات جلب می‌کنیم.

ی

به گزارش نوید شاهد سمنانشهید نوروزعلی امیرفخریان دوم اسفند ۱۳۳۵ در روستای دروار از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش عباسعلی و مادرش صحبه‌خانم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته دبیرفنی ساخت و اتومکانیک درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۳ با سمت فرمانده دسته در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت ترکش به سر و کتف، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.

بعد عملیات بدر به قول خودش وفا کرد

خیال می‌کردم این دفعه دیگر می‌ماند. برای خداحافظی پیش من آمد. گفتم: «ای بابا! نوروز تو هم حوصله داری؟ بمون، ناسلامتی تازه پسرت به دنیا اومده!»

گفت: «خوب نگاهم کن، هر چی می‌خوای بگو» پرسیدم: «باهات کار داریم؛ روستای ما هم بهت نیاز داره.»

جواب داد: «می آم؛ قرار نیست همیشه اونجا بمونم؛ اما این بار باید زیر تابوتم رو بگیری.»

بعد عملیات بدر به قول خودش وفا کرد.

(به نقل از هم‌رزم شهید، اسماعیل میرنژاد)

بیشتر بخوانید: معلمی یعنی عشق، عشقی که در جبهه نمایان است

فقط می‌خوام مردم دعای خیر کنن

با یک صلوات شروع می‌کرد و بعد هم می‌گفت: «یا علی!»
با این دو تا جمله کار‌های زیادی را برای روستا انجام داد. گفتم: «نوروزعلی! از این همه کار خسته نمی‌شی؟»
گفت: «فقط می‌خوام مردم دعای خیر کنن!»

(به نقل از دوست شهید، محمدتقی امیرفخریان)

تربیت فرزندان

بعد نماز و هر غذا می‌گفتم: «خدایا! بچه‌های با ایمانی داشته باشیم. خودت اونا رو هدایت کن!»
نوروزعلی گفت: «اگه شما برین مسجد، بچه‌ها با مسجد بیگانه نمی‌شن. اگه به رفتار خودمون دقت کنیم، همه چیز درست می‌شه. اونا هم راه رو پیدا می‌کنن.»

(به نقل از مادرخانم شهید)

بیشتر بخوانید: راه امام حسین همان راه امام است

منزل نو مبارک

برای دیدنش به بیمارستان رفتم. دستم را داخل تابوت بردم و کفن را کنار زدم. صورت نوروزعلی را دیدم. جای تیری در پیشانی‌اش بود. او را بوسیدم و گفتم: «منزل نو مبارک! برو به سلامت!»

در تمام مسیر تشییع جنازه، همین جمله را تکرار می‌کردم. نوروزعلی موقع رفتن گفت: «مادر! موقع تشییع جنازه من گریه نکن. پشت جنازه حرکت کن و بگو منزل نو مبارک!»

(به نقل از مادر شهید)

بیشتر بخوانید: رستگاران واقعی جهادگرانی هستند که با نفس خود مبارزه می‌کنند

نوروزعلی با شاگردانش زندگی می‌کرد

از دست همه آنها کلافه بودم. حرف‌های من را قبول نمی‌کردند و می‌گفتند: «معلم ما این‌طور نمی‌کرد اونطور نمی‌کرد.» الگوی‌شان نوروزعلی بود. بیشتر وقت‌ها گریه می‌کردند. با شنیدن خبر شهیدشدن نوروزعلی، کلاس تعطیل شد. بچه‌ها برای مراسم تشییع جنازه به دامغان رفتند. صدای گریه‌شان را در بین جمعیت می‌شنیدم: «آقا معلم! چرا رفتی؟ ما بدون تو چه کار کنیم؟»

 با دیدن آن اشک‌ها فهمیدم نوروزعلی با شاگردانش زندگی می‌کرد.

(به نقل از دوست شهید، نعمت علی‌نژاد)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده