عزیزالله گُلی بود از گلهای باغ خدا
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید عزیزالله رضاییبرمی هجدهم آبان ۱۳۴۳ در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش محمدحسن، ارتشی بود و مادرش فاطمه نام داشت. دانشآموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و سوم فروردین ۱۳۶۲ با سمت تکتیرانداز در شرهانی توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای بهشتزهرای زادگاهش قرار دارد.
عزیزالله گُلی بود از گلهای باغ خدا
الان که میخواهم از برادرم صحبت کنم نمیدانم با این بغض بیامان چه کنم؟
شهیدان همه گلهای باغ خدا هستند و عزیزالله یکی از همین گلها بود که خدا از باغ خودش چید. برادرم خیلی به من عشق میورزید. از او هشت سال کوچکتر بودم. هوای مرا خیلی داشت. بیش از دیگران به من محبت میکرد و پول توجیبی بهم میداد. حتی حیوانات از مهر و محبت او بهره میبردند.
صبور بود و مهربان و مردمدار. رفتار و گفتار او سرمشق ایمان، عبادت و انسانیت من بود. برای همدلی و همراهی با برادر شهیدم، همسر یک جانباز شدم. یک لحظه از یاد او غافل نیستم و امیدوارم ادامه دهنده راهش باشم.
(به نقل از خواهر شهید)
بیشتر بخوانید: دهن روزه و کار سنگین بنایی او را از پا در نمیآورد
آخه دارم میرم پیش خدا!
دفعه آخری که میخواست بره، خیلی خوشگل و جذاب شده بود. بهش گفتم: «خاله! نورانی شدی!» گفت: «خاله! آخه دارم میرم پیش خدا!» دامغان بودم که برادر شوهرم تماس گرفت و گفت: «عزیزالله مجروح شده!»
میدانستم دروغ میگه. شبانه راه افتادیم رفتیم تهران. تشييع جنازه باشکوهی بود. از سر کوچه تا انتهای کوچه را آذین بسته بودند. چراغانی هم کرده بودند. دوستای بامعرفتی داشت. لوطیهای محل که پای صحبتهای عزیزالله مینشستند برایش سنگ تمام گذاشتند.
خانوادههای شهدا هم آمده بودند. جنازهاش را دیدم. خیلی قشنگ خوابیده بود. ترکش به پشت سرش خورده و چشمهایش کمی پف کرده بود. با همان لباسی که شهید شده بود دفنش کردند. از توی خانه تا انتهای کوچه صدای شیون میآمد. انگار خاک غم به سر کوچه پاشیده بودند.
او با یک دنیا مهر و محبت به خاک سپرده شد؛ اما نام او را برای فرزند دومم برداشتم.
(به نقل از خاله شهید)
انتهای متن/