قند ندارین که دارین حرفهای تلخ میزنین!
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید علیرضا خانمحمدی نوزدهم آبان ۱۳۴۴ در شهرستان دامغان چشم به جهان گشود. پدرش زينالعابدين، مستخدم بود و مادرش نرجسخاتون نام داشت. دانشآموز چهارم متوسطه بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست و چهارم اسفند ۱۳۶۳ در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پيكر وی مدتها در منطقه بر جا ماند و یکم اسفند ۱۳۷۳ پس از تفحص در گلزار شهدای فردوسرضای زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش محمدرضا نيز به شهادت رسیده است.
این خاطره به نقل از دوست شهید است که تقدیم حضورتان میشود.
قند ندارین که دارین حرفهای تلخ میزنین!
سینی چای را جلوی من نگه داشت. گفتم: «با این مسئلهای که پیش آمده باز هم میری جبهه؟» علیرضا گفت: «یک استکان بردارین تا بگم.» استکان چای را برداشتم و گفتم: «البته من که میدونم جوابت چیه!» گفت: «آره برمیگردم. مگه جنگ تموم شده که برنگردم؟!»
یکی از اقوام علیرضا که بالای اتاق به پشتی تکیه داده بود، گفت: «داداشت شهید شده بس نیست؟» بعد استکان چایش را در نعلبکی گذاشت و زیر لب گفت: «قند هم که نیست.»
بیشتر بخوانید: ای ملت مسلمان! دست محبت بر سر فرزندان شهدا بکشید
علیرضا گفت: «برادرم وظیفه خودش رو انجام داده.» آهسته گفتم: «علیرضا! مثل این که اون فامیلتون قند نداره.» علیرضا قندان را پیش او برد. مرد که همچنان زیر لب حرف میزد، بلندتر گفت: «علیرضا! پدر و مادرت پیر شدن، تو حقت رو ادا کردی. بسه!»
علیرضا گفت: «فقط شما نیستین؛ فامیلهای دیگرمون هم تو گوشم میخونن که نرم جبهه.» مرد با عصبانیت گفت: «فامیلهای دیگرتون هم راست میگن. بری جبهه که چی؟! چند روز دیگه تیکه پارهات رو برامون بیارن!»
علیرضا قندان را جلوی او گرفت و گفت: «بفرمایین! پس قند نداشتین که حرفهای تلخ میزدین!» مرد همچنان که خنده اش گرفته بود قند را گرفت و گفت: «از دست تو با این زبونت، علیرضاجان! به خدا دوری تو برای همه فامیل سخته.»
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی