نوید شاهد - «سال پنجاه و هفت که قرار بود امام به ایران بیایند، تهران غلغله بود. ما هم با خانواده رفتیم و امام را زیارت کردیم. وقتی برگشتیم علی که در آن زمان فقط هفت سال داشت، گفت: بابا! برام یک ضبط صوت می‌خری؟ ...» به مناسبت سیزده آبان، در دو بخش خاطراتی از دانش‌آموز شهید «علی اختری» برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود. نوید شاهد سمنان توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کند.

ضبط صوتی برای امام

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید علی اختری پانزدهم شهريور ۱۳۵۰ در شهرستان تهران به دنيا آمد. پدرش صفر و مادرش طيبه نام داشت. دانش‌آموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست و چهارم اسفند ۱۳۶۶ در ارتفاعات گوجار عراق بر اثر اصابت تركش به كمر، شهيد شد. پيكر وی را در گلزار شهدای امامزاده يحيای شهرستان سمنان به خاک سپردند. 

 

این خاطرات به نقل از پدر شهید است که تقدیم حضورتان می‌شود.

ضبط صوتی برای امام

سال پنجاه و هفت که قرار بود امام به ایران بیایند، تهران غلغله بود. هیجان مردم لحظه به لحظه بیشتر می‌شد. امام در مدرسه علوی مستقر شدند.

گروه گروه به زیارتشان می‌رفتند. ما هم با خانواده رفتیم و امام را زیارت کردیم.

وقتی برگشتیم علی که در آن زمان فقط هفت سال داشت، گفت: «بابا! برام یک ضبط صوت می‌خری؟» پرسیدم: «ضبط صوت برای چی؟» گفت: «می‌خوام صحبت‌های امام رو ضبط کنم.»

گفتم: «صحبت‌های امام که از رادیو و تلویزیون پخش می‌شه، دیگه ضبط صوت لازم نیست.»

گفت: «می‌خوام صحبت‌هاش رو ضبط کنم که برام بمونه.»

برایش یک ضبط صوت خریدم. صحبت‌های امام را ضبط می‌کرد و بارها گوش می‌داد. با صحبت‌های امام به عنوان درس برخورد می‌کرد. هنوز هم از آن نوارها سی چهل تا باقی مانده است.

بیشتر بخوانید: ما ماندیم و تصویر لب‌هایی که هیچ وقت بدون خنده نبود

بخاطر خنده‌رویی‌اش احضار شدم

از مدرسه راهنمایی هراتی سمنان تماس گرفتند و خواستند که به مدرسه سر بزنم. آقای ارزاقی، دبیر ایشان منتظرم بود. بعد از سلام و احوال پرسی گفت: «آقای اختری! ما موندیم که با پسر شما چکار کنیم. جا خوردم و پرسیدم: «مگه چکار کرده آقای ارزاقی؟»

گفت: «دائم می‌خنده. هرچی هم بهش تذکر می‌دیم فایده نداره. حداقل شما بهش تذکر بدین شاید به حرفتون گوش کنه. گفتم: «آقای ارزاقی! همه همین رو می‌گن. قیافه‌اش اینطوریه. هرکی نگاش می‌کنه فکر می‌کنه که داره می‌خنده.»

گفت: «حقیقت اینه که درسش هم خیلی خوبه و دلم نمی‌آد باهاش تندی کنم؛ اما همیشه نگرانم که نکنه رفتارش باعث بشه تا بعضی بچه‌های دیگه هم بخندن و کلاس از دستم خارج بشه.» 

مدتی بعد على شهيد شد. آقای ارزانی که معمولا در تشییع جنازه شهدا مداحی می‌کرد، به همین مسأله اشاره کرد و گفت: «علی‌جان! هر وقت توی صورتت نگاه می‌کردم، خنده روی لب‌هات بود. نمی‌دونستم که به دنیازدگی ما می‌خندی. خوش به حالت که به دنیا پشت کردی و سبب افتخار همه ما شدی.

 

منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان سمنان/ نشر زمزم-هدایت

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده