فرزندم، ذریه حضرت فاطمه (س) را تنها نگذاشت!
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید سيدعلی شعنی بيست و پنجم بهمنماه ۱۳۴۷ در روستای چهارده از توابع شهرستان دامغان به دنيا آمد. پدرش سيدحسن، كارگر شركت ذغالسنگ بود و مادرش سيده مرضيه نام داشت. تا چهارم ابتدايی درس خواند. كارگری میكرد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست و هشتم آبانماه ۱۳۶۲ در پنجوين عراق بر اثر اصابت گلوله شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای فردوسرضای شهرستان زادگاهش قرار دارد.
دخترک بیچاره را از دل آتش نجات داد
بین اهالی ده ما با روستای بالا دعوا شده بود. اولش فقط داد بود و فحش و ناسزا. کمکم کار بالا گرفت. مردها با یکدیگر گلاویز شدند و يقه یکدیگر را گرفتند. کار به جایی کشید که خانه یکی از اهالی روستا را به آتش کشیدند. کسی نبود آنها را جدا کند. قیامتی شده بود.
همان موقع سیدعلی پرید وسط آتش و دخترک بیچارهای را از دل آتش بیرون آورد و از ترس آتش خشم و انتقام مهاجمان، او را در تنوری پناه داد. درب تنور را بست و خودش روی تنور نشست. هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که یکی از جوانهای پر شر و شور روستا، متوجه او شد. نزدیکش آمد و گفت: «سیدعلی! چرا اینجا نشستی؟» سیدعلی قیافه حق به جانبی گرفت و جواب داد: «مواظبم اگر این طرفها آمدند، بگیرمشان!»
جوانک باورش شد، راهش را گرفت و رفت.
(به نقل از برادر شهید)
فرزندم، ذریه حضرت فاطمه (س) را تنها نگذاشت!
از سپاه پاسداران خبر دادند که نشانهای از سیدعلی پیدا شده. با پا به سپاه رفتم یا با سر، نمیدانم. وقتی رسیدم چند تکه استخوان و یک پلاک را مقابلم گذاشتند. با خودم گفتم: «خدای من، این سیدعلی است؟» پلاک را برداشتم و راهی مشهد شدم. باید به تیپ ویژه که مقر اصلیاش در سپاه ثامنالائمه (ع) بود میرفتم و سوابقش را با پلاک تطبیق میدادم. درست بود. همه چیز مطابقت میکرد.
برگشتم؛ با ترس و واهمه به پدر و مادرش خبر دادم. پیرزن بعد از دوازده سال چشم انتظاری، پلاک را گرفت و روی چشمهایش گذاشت. پیرمرد، خسته از دوازده سال انتظار با کمری خمیده روی زمین نشست و استخوانها را در آغوش کشید. کاش داد میزدند! کاش جزع و فزع میکردند! اما فقط دردمندانه و بیصدا گریستند. راه طولانی دوازده سال انتظار، رمقی برایشان نگذاشته بود.
پیرزن آهی کشید و گفت: «خدا را شاکرم که پیش جدم حضرت فاطمه (س) و حضرت زینب (س) شرمنده نیستم! فرزندم، ذریه حضرت فاطمه (س) را تنها نگذاشت! پای رکابش با دشمن اسلام جنگید. روسفیدم کردی مادرجان! روسفید شدم!»
(به نقل از پسرعموی شهید)
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی
بازگشت، اما در میان گریههای مادر و نالههای يعقوبوار پدر!، مروری بر زندگی شهید شعنی
پریشانی شما، روح مرا در بهشت عذاب خواهد داد، مروری بر وصیت شهید شعنی