براکم؛ خاطرات سردار شهید حسین مجد
حسين مجد قبل از شروع جنگ تحميلی از دامغان عازم كرمانشاه ميشود تا با ضدانقلاب بجنگد. او سه سال فرصت دارد تا خوب بدرخشد. طی اين مدت كوتاه مدارج كمال را به سرعتی ميپيمايد كه باور كردنی نيست.
به عنوان پاسدار ساده به عضويت سپاه پاسداران باختران در میآيد. هوش سرشار، ايمان قوی و اراده و پشتكار از او سرداری توانمند میسازد.
اگر شواهد و قراين كافی وجود نداشت، باورش مشكل بود كه او سه بار از اسارت گريخته باشد يا دو سال پاسدار باشد و پول برای کرایه نداشته باشد و يا برای نجات يک اسير پناهنده عراقی دو شبانه روز در بيابانها سرگردان شود و بداند چگونه و كی به شهادت میرسد.
خاطرات گردآوری شده مربوط به اين سردار اسلام صحنههايی از زندگی او را به نمايش ميیگذارد كه نشان دهنده شخصيت، اخلاق، رفتار، ايمان و ارزشهای عالی انسانی اوست.
از پیشنهاد تهیه و تدوین خاطرات شهید حسین مجد خوشحال شدم، هر چند میدانستم که اکثر همرزمان او به شهادت رسیده و انگشت شماری كه باقی ماندهاند، سردارانی هستند که مشغله کاری، بر قراری ارتباط با آنها را مشکل خواهد کرد.
از خانواده محترم، دوستان و همرزمان شهید سپاسگزارم که خاطرات خود را در اختیار اینجانب قرار دادند.