نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / خانمیر بارنیک / متن / زندگی‌نامه / زندگینامه
بسمه تعالی
زندگینامه شهید خانمیر بارنیک فرزند محمد
به گفته امام عزیزمان شهید زندگی را به اسارت خویش در آورده و زندگی و آنچنان شیوا طی می کند که از زبان از چگونگی آن ناتوان است و قلم قاصر آری کسی باید در این باره سخن بگوید که با تمام وجودش با جوش و خروش چون خون شهیدان فریاد برمی آورند ای کاش خمینی در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع برای خدای متعال کشته می شد شهید بارنیک در سال 1341 در دهمده مهکی ناصر از توابع شهرستان سرپل ذهاب در خانواده ای مذهبی و در دامن مادری پاک دیده به جهان گشود اوان کودکی را در این دهکده گذراند و در سن شش سالگی به همراه خانواده اش به شهر سرپل ذهاب هجرت کرد به مدرسه رفت و با شوق زیاد به تحصیل پرداخت دوران دبستان و راهنمایی را با موفقیت هر چه تمامتر به پایان رسانید علاوه بر آموختن علوم درسی به علوم دینی و رفتن به سنگر مسلمین (مسجد) علاقه زیادی داشت و در آنجا خانمیر در مقابل کسانیکه به وی می گفتند اینقدر خودت را خسته نکن و زجر مده می گفت این دنیا زودگذر است و اگر در این دنیا رجر بکشم در عوض در آن دنیا خوشبخت و اسوده خواهم بود بعد از ترک تحصیل بیشتر اوقات خود را مشغول خواندن قرآن و کتابهای اسلامی در رابطه با انقلاب اسلامی که توسط یکی از معلمانش که حالا شهید شده مخفیانه از او می گرفت و می خواند تا اینکه انقلاب شکوهمند ایران به رهبری زعیم عالیقدر امام خمینی قدس سره تحقق یافت خانمیر در راه پیروزی انقلاب خدمات شایانی نمود و در پخش اعلامیه های امام کوشا بود وقتی اعلامیه های امام را بخانه می آورد می گفتند اینها چیست در جواب می گفت این فرمانهای قاطع خمینی کبیر است که از فرسنگها فاصله به دست ما رسیده است شهید در کلیه راهپیماییها و تظاهرات علیه رژیم طاغوت شرکت فعال داشت و اکثرا جلو صف بود که اگر حادثه و درگیری پیش آید از اولین کسانی باشد که جان فدای انقلاب باشد شبهایی که قرار بود بر فراز پشت بامها تکبیر بگویند او محکم و مقاوم ندای جاودانی الله اکبر و لا اله الا الله با مشت گرده کرده سر می داد و به دهان آمریکائیان می کوبید در اوایل ماه مبارک رمضان یکی از عکسهای خود را بزرگ نمود و به خانواده سفارش کرد اگر شهید شدم این را روی طبق برایم ببندید با شروع جنگ تحمیلی خود را جزو فدائیان امام معرفی می کرد و به جبهه اعزام گردید و 2 بار در جبهه های قصرشیرین و غرب کشور مجروح شد بعد از بهبود به جبهه های کردستان (کامیاران) اعزامش  و چهار مرتبه نیز در کردستان مجروح گردید که هر بار بعد از بهبودی یافتن به جبهه می رفت از جمله فعالیتهای ایشان چند تن از ضد انقلابیون از جمله سر پرست گروهشان را اسیر و تحویل دولت جمهوری اسلامی داده بود و برای ایشان کارت تشویقی بعنوان پاسدار رسمی و فرمانده گردان جنداله کامیاران معرفی شدند مدت دو ماه بود که ایشان با عنوان پاسدار رسمی و گروه اطلاعات با پنج تن از افراد گروه خود برای گردآوری اطلاعات از دشمن به محل دیواندره می روند و ضد انقلابیون آنها را دنبال می کنند و چند تن از آنها را زخمی می کنند و خودش نیز تصادف می کند که به کمک نیروهای پشت خط نجات می یابند که در عملیات دیگری در دیواندره در تاریخ 63/2/28 به دیار معبود می شتابد و جان به جان تسلیم و روحش به ملکوت اعلی پرواز می کرد و از خاطرات شهید هنگامیکه می خواست به جبهه برود دست به گردن مادرم انداخت و گفت مادر با رفتن من از خودت یاس نشان ندهید در مقابل مردم چون زینب قوی باش و دعا کن و هنگام بدرقه گفت به مادر بیشتر از این همراهم نیایید دشمن خیال می کند که ناراضی هستی و شاید با آمدنت قلبت به لرزه بیفتد و گفت تو باید افتخار کنید که یک پسرت همچون موسی بن جعفر در زندان بعثیان مقاومت و مبارزه می کند و خوشحال باش که پسر دیگر را فدای حسین و انقلاب می کنید در حالیکه با تکان دادن دست از مادر خداحافظی می کرد در همان لحظه احساس کردم که پسرم دیگر به سوی من برنمی گردد و به سوی معبودش که خداست می رود
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
والسلام
لاله زار شهید
هرگز نمیرد شهید پهنه عشق
عاشق نباشد هر که بترسد ز میدان
بفش سجده زند بر سر مزار شهید
جوانه غنچه زند بر گردن زار شهید
تقدیم به شهیدان بخون خفته تاریخ