نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / فیض اله آزادی / متن / زندگی‌نامه / زندگینامه شهید فیض اله آزادی
بسمه تعالی
زندگینامه شهید فیض اله آزادی فرزند طهماسب
به تاریخ 81/11/8
بنام آنکه قلم شکسته تقدیر را روان و ذهن را به جنب و جوش آورد تا با قلمی لرزان و دستی ناتوان از زندگی مردانی صحبت به بیان آورد تا الگوی بشریت و چراغ هدایت سایرین باشد ما این زندگی نامه را در حالی به روی کاغذ می آوریم که نه دست و نه چشم اجازۀ صحبت به میان آوردن را می دهد اما باید از تقدیرپرسید و او را به انتظار بی پایان انسان قسم داد که قلم خود را به نفع خود عوض نکند و کانون گرم خانواده را دست خوش حوادث و متزلزل نکند اما مردانی در خود محو کرد که از دلیری و شجاعت کم نظیر بودند من در اینجا از مردی با قد بلند و لاغر اندام اما دلیر و بوی مردانگی او باید از خاک و سنگ و کوههای مرزی غرب کشور و مناطق مرزی سر پل ذهاب پرسید که واقعاً مدیون رشادت و دلیرمردی او و همرزمانش می باشد که با نثار خون خود ثابت کردند که هیچ بیگانه ای حق تعرض به این مملکت را ندارد و این شخص دارای تقوا و شب روز در عبادت خداوند بود و کسی نبود بجز فیض الله آزادی فرزند طهماسب و با مادری جمینه کرمی که در روستای فقیر که خانه های آن از جنس گل و خشک بود اقامت گزید ایشان در سال 1337/12/17 دیده در دنیای خاکی گشود و از اول زندگی با روزگار کهن و پر مشکلات دست و پنجه نرم می نمود و دوران کودکی و پر مهر و عاطفه را در آغوش گرم پدر و مادر خود به سختی گذراند و از امکانات ابتدایی که یک کودک ایرانی باید داشته باشد محروم بود و با این مشکلات وارد جوانی و نوجوانی شد در این دوران به خاطر مستضعف بودن خانواده و مشکلات معیشتی ناچار شد که به چوپانی روی آورد از این طریق برای خود و خانواده رزق و روزی جمع آوری می نمود تا اینکه در سال 1357 تشکیل خانواده و ازدواج نمود و با هستی و عشقی که به زندگی در کنار همسر می ورزید به زندگی خود ادامه داد در این سال بود که به ندای رهبر کبیر انقلاب لبیک گفت و ندای اسلام را که در تمام نقاط ایران طنین انداز شده بود به دوش کشید و در قالب فدائی زندگی و کانون گرم خانواده و همسر را رها کرد و در مرزهای غرب و مناطق مرزی سرپل ذهاب انجام وظیفه و از مرز و بوم دفاع کرد و اجازه نداد که کوچکترین تجاوزی به این مملکت گردد تا اینکه سال 59 غافل از این بود که تقدیر در کمین است و به زندگیش در راه خدا و این آب و خاک خاتمه می یابد و بدست پلیدترین انسانها مفقودالاثر می گردد و با تمام آرزوها که تشکیل خانواده داده بود و در انتظار ثمره خود به مقصد نمی رسد و انتظار بی پایان همواره ادامه و خورشید طلوع کرده به غروب می گرداید و تا ابد در انتظار
در اینجا از این داستان و زندگی نامه باید خداحافظی کرد.