نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / یداله آقابابائی / متن / خاطره / آقابابائی

شهید یداله آقابابائی در سال 1348 در شهر قم دیده به جهان گشود. همسر شهید در خاطراتی از شهید می­فرماید که من بعد از آمدن ایشان از اسارت ازدواج کردم و هیچگاه حرفی از آن موقع­ها نمی­زد و اگر ما هم چیزی می­پرسیدیم ناراحت می­شد فقط می­گفت موقعی که اسیر بودیم خیلی شکنجه­مان می­دادند. ظرفی به ما می­دادند برای غذا خوردن و در همان ظرف هم می­گفتند دستشویی کنید اگر حرفی می­زدیم آن قدر با چوب توی سرمان می­زدند. تمام محاسنش را با دست کنده بودند و می گفت جای خوابیدن و نشستنمان قدر یک موزائیک بود و جانباز هم بود. دیگر این آخری­ها توانی برایش نمانده بود.

همه زندگیش وضو گرفتن و نماز خواندن بود. منتظر بود کی اذان می­گویند تا وضو بگیرد و به مسجد برود. هیچگاه در خانه حرف کسی را نمی­زد و از غیبت متنفر بود و در کارهای منزل نیز کمک­رسان من بود. هیچگاه درخواستی از من نمی­کرد و این آخری هم که تصادف کرد و به شهادت رسید. موقعی که جنازه­اش را دیدم مثل اینکه خواب بود هیچ جراحتی در سر و صورتش نبود. یک صورت نورانی پیدا کرده بود. چون موقعی که زنده بود همیشه آرزوی شهادت می­کرد و می­گفت ای کاش من شهید شده بودم چون زندگی برایم خیلی مشکل است نه بخیه­ای در صورتش بود نه کبودی چون 15 روز در بیمارستان بود مثل اینکه به خواب ابدی رفته بود.