نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدای بسیجی / کیهان آزادی سلیمانیه / متن / زندگی‌نامه / زندگینامه کیهان آزادی سلیمانیه

شهید کیهان آزادی در کودکی خیلی بچه خوب و ساکتی بود همیشه حرف بزرگ تر را گوش می داد در زمان کودکی یعنی در سن 6 الی 7 سالگی در خانه به همه کمک می کرد برای هر کاری آماده بود خیلی مهربان بود من که برادر وسط بود خیلی خیلی از برادر و خواهر دیگرم دوستش داشتم او در سن 6 سالگی به مدرسه رفت و در مدرسه دولتی خطاط رفت تا کلاس چهارم در آنجا مشغول درس خواندن بود و در کلاس پنجم به مدرسه دولتی هدایت رفت و قبول شد و بعد در مدرسه راهنمایی دکتر محمدباقر هوشیار مشغول به درس خواندن شد و تا سوم راهنمایی در آنجا به تحصیل پرداخت ولی این شهید بزرگ در هنگام درس خواند هم کار می کرد یعنی نصف روز درس خواند و نصف روز کار می کرد تا سوم راهنمایی بعد از آن که انقلاب شد یعنی به انقلاب اسلامی خیلی علاقمند بود در موقع که محصل بود شبها به گشت می رفت افتخاری در مسجد رشید خیابان شریعتی در آنجا بود و در مسجد سه راه شریعتی هم بود در مدت یکسال و نیم بود بعد از آنجا رفت بسیج سپاه بسیج شد چون سن او کم بود از سال 1357 این برادر عزیز شبها که گشت می رفت کوچک بود بعد از آن که رفت بسیج سپاه در آنجا مشغول شد به وظیفه خود که توانسته باشد کمک کوچکی به انقلاب عزیز کرده باشد این برادر عزیز همیشه در راه خدا بود و نسبت به خانواده خودش و همه مردم خیلی مهربان بود همیشه دلش به حال هر کسی می سوخت تا آنجا از دست او می آمد به او کمک می کرد به خدا قسم حرفهای می زنم همه حقیقت است یک روز نبود که از کسی حرفی بزند همیشه سعی داشت که به دیگران کمک کند وقتی که بسیج سپاه بود 6 ماه تمام در جبهه تپه سبزی بود که برای او ناراحت بودیم او وقتی که به مرخصی می آمد به ما لبخند می زند میگفت چرا ناراحت هستی آنجا آنقدر خوب است که هیچ کس به یاد خانه و مادر و خواهر و برادر نیست فقط می گویند جبهه و من در آنجا که هستم خیلی راحت هستم اگر دانشگاه می خواهید دانشگاه جبهه است هیچ جا به زیبایی جبهه نیست آنقدر از جبهه راضی بود که ما را خوشحال می کرد بعد از 6 ماه که برگشت به پایگاه بسیج مشغول انجام وظیفه خود شد در پایگاه مسکن و در پایگاه کیهانشهر و در پایگاه سپاه پاسداران و پایگاه شهیاد و در پایگاه کتابخانه سپاه پاسداران مشغول خدمت به مردم بود بعد از آن چند بار خواست که دوباره به جبهه برود گفتند که پایگاه به تو نیازمند است نمی شود بروید زمانی که در پایگاه بود به خیلی از ماموریت های خطرناک می رفت و خیلی برای انقلاب فداکاری می کرد و می گفت انقلاب و فقط انقلاب اسلامی است بعد از آن که مشمول شد به سربازی گفتند که در بسیج باش و خدمت را در بسیج انجام بدهد و این برادر چون علاقمند به جبهه بود گفت نه به سربازی می روم و به سربازی رفت 3 ماه آموزش در خرم آباد بود و بعد از آن که آموزش تمام شد به جبهه آبادان اروندرود رفت و مدت 15 ماه در آنجا به خدمت مشغول بود 2 ماه قبل از شهید شدند او ترکش خمپاره به پای راست او خورده بود وقتی که به مرخصی آمد ما خیلی ناراحت بودیم او باز هم خندید و می گفت چیزی نیست و چند روز پیش  ما بود و رفت یک بار دیگر به مرخصی آمد وقتی که رفت دیگر او را ندیدیم او به درجه رفیع شهادت نائل گردید خلاصه سرگذشت شهید بود و برادری عزیزی داشتم و به آنچه خودش خواست رسید.

تاریخ شهادت 22  آذر 1363شهید کیهان آزادی