نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / محبوب آریائی / متن / زندگی‌نامه / زندگینامه

«شما پيروزيد براي انكه ايمان داريد، شما پيروزيد براي اينكه شهادت را در آغوش مي گيريد و آنهايي كه از شهادت و از مردن مي ترسند، آنها شكست خورده اند اگر چنان چه هم، لشكر عظيم داشته باشند.»
(امام خميني (ره))

فرازي از زندگينامه شهيد:
شهيد محبوب آريائي در سال 1314 در شهرستان ماكو در خانواده اي متوسط و مذهبي به دنيا آمد. تا كلاس ششم در زادگاهش تحصيل نمود. او كه ظلم و ستم و حق كشي را به چشم خود ديده و با جسمش لمس كرده بود، براي جلوگيري از حق كشي و رسيدن به داد مردم ستم كشيده اش وارد ارتش گرديد.
در سن 8 سالگي وقتي به همراه پدرش به اداره نان مراجعه مي كند تا سهميه نان خود را بگيرند، چون در آن موقع در ايران جنگ بود و همه چيز جيره بندي شده بود، براي او نان نمي دهند و ايشان به همراه پدر به اين بي اعتنائي مسؤولين شاه اعتراض مي كنند. ولي به جاي رسيدگي به اعتراض آنها مأمورين رژيم شاه او و پدرش را دستگير مي كنند و پدرش را به زندان مي اندازند و او را از طبقه دوم ساختمان به بيرون پرت مي كنند كه خوشبختانه صدمة مهمي نمي بيند. اين برخورد ظالمانه چنان در روح او اثر مي گذارد كه بعدها اين عمل ناجوانمردانة مزدوران شاه را در انشايي كه مي نويسد منعكس مي كند. شهيد دربارة موضوع انشا (خاطرة خود را دربارة جنگ بنويسيد) اين طور نگارش مي كند: در جنگ به ما مي رسيدند و براي يك تكه نان اين قدر كتك مي زدند كه از گرفتن سهمية نان خود صرفنظر مي كرديم. معلم با شنيدن اين جملات چنان سيلي به گوشش زد كه پرده گوشش دريده شد.
ايشان بعد از يك سال گذراندن دورة ‌آموزشي در آموزشگاه گروهبان با درجه گروهباني وارد ارتش شده بود و زندگي پرحادثة خود را شروع كرده بود. به مدت 29 سال در نوار مرزي در نفت شهر و گيلانغرب و ميمك و و در كردستان و نوار مرزي پيرانشهر تا ماكو خدمت كرد. هميشه در كارش جدي بود و مي گفت كه من براي شخص بخصوصي خدمت نمي كنم. من براي مردم و وطنم زحمت مي كشم. در اوايل انقلاب كه هنوز نهضت اسلام به طور كامل شروع نشده بود طي نامه اي به ستاد ارتش خواستار بازنشستگي شد، ولي به علت بحراني بودن اوضاع به خاطر تظاهرات گسترده مردم قهرمان تقاضايش را رد كردند.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و ريشه كن شدن پايه هاي ظلم و فساد، وي از تقاضاي بازنشستگي صرفنظر كرد و گفت كه مي خواهم در زير پرچم اسلام و انقلاب به خدمت خود ادامه بدهم. وي كه آرزوي چنين خدمتي را داشت شبانه روز براي زدودن آثار باقيمانده رژيم منفور پهلوي زحمت كشيد.
با تشكيل گردان شهادت، داوطلبانه به افراد گردان پيوست و به همراه گردان عازم پيرانشهر گرديد كه بعد از مدت ها نبرد بي امان و ايثارگري هاي چشمگير در سال 1361 در پيرانشهر به دست عناصر مزدور دمكرات به شهادت رسيد.
اين سخن حكيمانه از بزرگان دين دائماً در جيبش بود: روزي كه متولد شدي همه كس خوشحال بودند، فقط به تنهايي گريه مي كردي. طوري زندگي كن كه در آخرين لحظات عمرت همه گريه كنند و تو خندان باشي.
شهيد محبوب آريائي اين نوشته زيبا را به عنوان الگو و سرمشق براي زندگاني خود و دوستان سفارش مي كرد.
روحش شاد.