نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / قشم حاجی زاده تکمه / متن / خاطره / خاطرات

خاطرات آقای قهرمان حاجی زاده، برادر شهید قشم حاجی زاده

شهید قشم حاجی زاده از همان دوران کودکی و نوجوانی یار و یاور پدرش بود و چون روستازاده بود در روستا زندگی می کرد، در کارهای خانه و گوسفندداری و گاوداری واقعاً کمک حال پدرم بود. اگر اغراق نباشد باید بگویم که روزی که ه هرعلت یا مریضی و یا کسالت نمی توانست کار کند و یا به علت کار به شهر می رفت آن روز بدترین روز پدرم بود، چون واقعاً نمی توانست به تنهایی همه آن کارهای پرمشقت وطاقت فرسا را انجام دهد.
ایشان آنقدر بامحبت و مهربان بودند و آنقدر رفتار خوبی با پدر و مادرم داشتند که به او غبطه می خوردیم.
از کار کردن اصلاً خسته نمی شد. روز و شب کار می کرد. روزها گوسفندان و دام را به چراگاه می برد و وقتی به خانه می آمد به کار در خانه مشغول می شد و به امورات خانه رسیدگی می کرد.
این خستگی ناپذیری ایشان باعث شده بود که پدر و مادرم از او به عنوان پدرشان یاد بکنند و همیشه او را به عنوان پدرم، برادرم، صدا می زدند.
شهید قشم حاجی زاده بزرگتر از برادر دیگرم پرویز بود، ولی در شناسنامه کوچکتر از ایشان بود، به همین خاطر زمان خدمت سربازی پرویز، شهید خیلی ناراحت بود چون نمی خواست دیرتر از او به خدمت برود و حتی به اصرار از او می خواست که قبل از ایشان به خدمت برود که بالاخره قسمت شد و بعد از ایشان به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و همیشه آرزو داشت که شهید شود و حتی برای شهادتش نذر می کرد و دست به دعا می شد که بالاخره دعا و نذرش قبول شد و در تاریخ1368/5/13 به آرزویش دست یافت.