نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / حمید عالم جان / متن / زندگی‌نامه / زندگینامه

فرازي از زندگينامه شهيد:
با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و سلام بر شهیدان راه حق و حقیقت و رزمندگان اسلام.
شهید حميد عالمجان در خانواده اي فقیر در روستای مزرعه چشم به جهان گشود و تا هشت سالگی در این جهان دوران طفولیت خود را گذراند و چون در خانواده فقیر زندگی می کرد و برای به دست آوردن خرج خانه با پدر و برادران خویش به کار مشغول بود و از هشت سالگی در این شهرستان براي فرشبافی به عنوان یک کارگر مشغول بود تا شاید بتواند از این طریق خدمتی به اجتماع کرده و از طریق دیگر مقدار ناچیزي پول کسب می کرد و آن هم چه پولی! در هر روز فقط3 تومان پول می گرفت و شبها برای فراگرفتن تحصیل شبانه به مدرسه می رفت و درس می خواند و از بیسوادی نجات پیدا می کرد و بعد از طی این همه زندگانی فلاکت بار، انقلاب اسلامی به رهبری بت شکن زمان و حسین دوران پيروز شد. شهید در راهپیمايهائی که در شهر می شد شرکت می کرد و بعد از انقلاب برای خودمان به برکت انقلاب اسلامی و قدم مبارک حضرت امام خمینی باعث شد تا یک فرشبافی برای خود درست کردیم. این شهید در فرشبافی خودمان کار می کرد و بسیار خوشحال بود که برای خودشان فرشبافی درست کرده اند و از طرفی دیگر برای این خوشحال بود که امام امت به ایران آمده بود و اسلام از بین رفته را دوباره زنده کرده بود. شهید عالمجان از آنجائی که در فرشبافی کار می کرد همیشه کارش این بود که زودتر کار را تمام بکند و به مسجد برود و به سخنان روحانیان و برادران دیگر که از اسلام و انقلاب صحبت می کردند گوش فرا دهد و از سخنان آنان استفاده کنند، چون همیشه روحانیت را برای خود راهنما می دانست و گذشته از آن هر روز به مسجد محله خودمان می رفت و نگهبانی می داد و به این نگهبانی افتخار می کرد و به دوستان برادران خود می گفت ای برادران مگر ما انقلاب نکردیم. اگر این درست است باید خودمان از انقلاب اسلامی پاسداری کنیم و ضدانقلابیان را از صحنه روزگار محو کنیم و روزی از روزها این شهید به فرشبافی مشغول بود و هر روز کار می کرد، لذا روزی که فرش می بافت نصف فرش را بافته بود. شهید به پدرش گفته بود پدر جان هر چند نصفه فرش بافته نشده است ولی دیگر تحمل ندارم که برادران رزمنده در جبهه ها با کفر جهانی جنگ كنند و من در اینجا بنشینم و نگاه کنم. این از مروت و وجدان برکنار است. شهید با هزار زحمت و گریه کردن و برای پدر که چرا نمی گذارید بنده به جبهه بروم؛ سرانجام توانست از شهرستان خوی به جبهه اعزام شود. شهید عالمجان از این شهرستان به جبهه سردشت برای مقابله با اشرار و برای پاسداری از اسلام به جبهه رفت و مدت سه ماه در جبهه ماند و در جبهه زخمی شد. به علت زخمی شدن ایشان، مدت20 بیست روز مرخصی داده بودند تا برای استراحت به شهرستان خودشان بیاید و در خانه استراحت کند. این برادر شهید به جاي20 روز، مدت17 روز در مرخصی ماند. در این مدت به پدر و مادر خود نگفته بود که من زخمی شده ام، فقط موقع رفتن دوباره به جبهه به پدر و مادرش گفته بود که زخمی شده بودم. بعد از دوباره رفتن به جبهه، مدت15 روز در جبهه ماند و بعد از15 روز به درجه شهادت نائل آمد. مي خواهم از اخلاقیات و خصوصیات شهید عالمجان بگویم. این برادر شهید از اخلاق خوبی برخوردار بود و در خانواده خود با پدر و مادرش و همچنین با برادرن و خواهران و دوستان خود بسیار صمیمانه رفتار می کرد و همیشه سخنش این بود که ای برادران و خواهران نگذارید نمازتان به قضا بماند. نگذارید وقت شرعی نماز بگذرد. نمازتان را در وقت خودش بخوانید.
روحش شاد و يادش گرامي باد.