نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / یداله آرمیده / متن / خاطره / ارمیده

لحظه شماري شهيد به جبهه:

براي چندمين باري بود كه يدالله به جبهه ميرفت و آخرين باري كه قبل از شهادتش به جبهه ميرفت در حمله بستان بود كه همراه با عده اي از دوستانش در جبهه حضور بهم ميرساندند از جمله شهيد حميدرضا خلج و شهيد جواد خبازنو كه در اين حمله حميدرضا به شهادت رسيد و يدالله از ناحية پا مجروح ميشود كه به بيمارستان بقيه الله تهران منتقل شده و در آنجا بستري ميشود. يادمان هست وقتي خبر شهادت حميد در بيمارستان به او دادند بغض گلويش را گرفت و آرام اشك ريخت و گفت خوشا به حالش كه اين قدر عزيز بود و لياقت ديدار با حق را پيدا كرد. خدا خيلي او را دوست ميداشت كه به شهادت رسيد و من لياقت نداشتم بعد از اين كه يدالله از بيمارستان مرخص شد پايش را گچ گرفته بودند و به دستور دكتر معالج ميبايستي سه ماه پايش در گچ بماند. بعد از 10 روز كه از بيمارستان مرخص شده بود گويا به او الهام شده باشد روزي با عجله به منزل آمد و با ارّة آهني كه در دست داشت شروع كرد به بريدن گچ پايش با اين كه خانواده با اين كار او مخالفت ميكردند كه اين چه كاري است كه ميكني ايشان در جواب خانواده گفتند من ديگر صبرم تمام شده تمام رفقيهايم شهيد شدند من تنها ماندم و همه آنها رفتند لذا سريعا گچها را از پايش باز كرده و براي رفتن به جبهه بار ديگر عازم شد كه اين آخرين بار بود كه يدالله به جبهه ميرفت. هنگام رفت بسيار خندان و خوشحال بود گويي كسي به او خبري داده باشد. گويي به او الهام شده بود كه به ديدار يار ميرود.

راوی: اصغر آرميده