نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / سعید تحویلداری / متن / خاطره / خاطره

مادر شهید تحویلداری در خاطره‌ای از او روایت می‌کند:

«آخرین وداع او شب عید بود. هفت سین را چیده بودیم، به او گفتم؛ سعید تو چندین سال است که ایران نبودی و امشب را پیش ما بمان تا دور هم باشیم و بعد به جبهه برو ولی او گفت؛ نه من باید الان بروم، من آمده‌ام تا شهید شوم، من فرمانده هستم.

او در نهایت در تنگه چزابه سال 1360 به شهادت رسید و پس از شهادتش چهل روز در بیابان‌های آنجا مانده بود که پس از این مدت او را پیدا کردند. دوستانش در جبهه تعریف می‌کردند که در روز آخر، سعید صبح زود بلند می‌شود و با هم سنگرهایش شوخی می‌کند و برایشان چای درست می‌کند.

ناگهان تانک آتش می‌گیرد و می‌رود که تانک را خاموش کند، از طرف دشمن خمپاره‌ای شلیک می‌شود و به پهلویش می‌خورد و همان جا به شهادت می‌رسد. در این چهل روزی که در بیابان مانده بود پیکرش سالم و معطر مانند گل بود

انتهای پیام/