نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / حسن رامه ای / متن / دست نوشته / دست‌نوشته
فرازهایی از دست نوشته شهید:
 
دلم گرفته است و حسرت از گذشته و قدر ندانستن ایام بر غمـم افـزوده است. الان که عمرم بیست و سه سال شده است، وقتی بررسی ایام گذشته را میکنم همه را جهالت و ظلمت میبینم. مگر هنگام جبهه و دوران دفاع را «ربنا تقبل منا!»
خدایا مدتها امیدوار بودم که سختیهاي ناچیزي که در جنـگ کشـیدم را به عنوان کفاره قبول خواهی کرد؛ ولی حق تعالی، تنها چیزي را قبول خواهد کرد که خالص باشد.
خدایا شرمنده ام! خودم میدانم که چه کرده ام! بعضاً اگـر بـه روي خـود نمی آورم از غفلت است وگرنه این همه نعمت کـه بـه مـن ارزانـی کـردي اصـلاً لایقش نبودم .
خدایا به حق خون پاك شهدا و به آن دم عشقبازي یاران، بـه آن دمـی که مخلصین در میدان مین تنها تو را صدا میزدنـد، بـه آن دمـی کـه خمپـاره وسط ستون خورد و برادري ناله زد و گفت: «خدایا ایـن بـار دیگـر مـرا قبـول کن!»
خدایا به آن دمی که عبدالله شهروي، گردان را از محاصره در آورد و تیر به چشمش خورد!
خدایا به نماز شب امام و به مقربین درگاهـت، نگـذار شـیطان در قلـبم خانه کند!
خدایا هیچ چیز نمیتواند این پیکر آلوده را پاك کند جز شهادت!
   
الهی به نفس هاي ملکوتی امام، به داغ دل امام قَسمت میدهم، شعله اي از عشق حسین به من زن و مرا بسوزان و خاکسترم را به چشم شـیطان نفسـم بکوب.