نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / زهرا همتیان / متن / خاطره / خاطره

خوابی که تعبیر شد!

قبل از رفتن به مکه خوابی دیدم و برای بچه‌هایم تعریف کردم. خانمم بدون هیچ تأملی، فوری گفت: «توی این سفر برای یکی از ما، اتفاقی می‌افته.»

در عالم خواب دیدم زلزله‌ای شدید، خانه را تکان می‌دهد و ما نشسته‌ایم. فوری خودم را روی بچه‌ها انداختم. چند لحظه بعد زمین آرام گرفت و از خانه بیرون زدم تا از اوضاع و احوال همسایه‌ها مطلع شوم. دیدم هوا، تیره و تار است مثل شب. ماه کامل را همین‌طور که نگاه می‌کردم، یک مرتبه به دو نیم شد. نیم آن در آسمان ماند و نیم دیگر به زمین افتاد. خیلی ترسیدم. از خواب پریدم و خیس عرق شده بودم.

مدت‌ها تعبير همسرم، ذهنم را مشغول کرده بود تا این‌که عازم سفر مکه شدیم. هر لحظه منتظر حادثه و اتفاقی بودم، تا این‌که اعلان کردند برای برائت از مشرکین، راهپیمایی انجام می‌شود. پلیس‌های سعودی جلوی جمعیت را گرفتند و با ضرب و شتم خواستند جمعیت را برگردانند. عده زیادی هم روی پل بودند. با فشار و ازدحام جمعیت و تیراندازی و قرار گرفتن مردم در زیر دست و پا، عده‌ای به شهادت رسیدند. تا چند روز از همسرم خبر نداشتم. تا این‌که عکس شهدا را برای شناسایی آوردند.

(به نقل از همسر شهید)

 

در کنار خانه خودش به شهادت رسید!

بچه‌ام از همان دوران کودکی و نوجوانی به قرآن خیلی علاقه داشت و با مادرش در جلسات و کلاس‌های قرآنی شرکت می‌کرد. توسلش نسبت به ائمه، خیلی عمیق بود. آرزو می‌کرد که ای کاش پسر بود و می‌توانست برود جبهه. خدا خواست در کنار خانه خودش به دست وهابیون غیر مسلمان به شهادت برسد.

(به نقل از پدر شهید)