نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / سیدرضا ترابی / متن / زندگی‌نامه / زندگی نامه

دنیا تو را فریاد می‌زد، وقتی که آمدی و گام‌هایت نشان پرواز داشت، نه ماندن و اقامت گزیدن بر پهنه این خاک. از این جهت بود که سید علی‌اصغر نامت را به حرمت آفتابی‌ترین معنای آفتاب و خورشید مشرق زمین، رضا نهاد. 

شهید سیدرضا ترابی هنگامی که در دومین روز اردیبهشت ۱۳۴۱ چشم در چشم مادر گذاشت، هم چون گام‌های مردانه و استوار پدر، قدم در راه زندگی نهاد و توکل و صبر آموخت. در زادگاهش دامغان درس خواند و بزرگ شد.

سیدرضا! نوجوان انقلابی‌ بود که در راه انقلاب قدم برداشت و شکوفایی‌اش با انقلاب همراه شد و پس از پیروزی انقلاب در شرایطی که منافقین برای ضربه زدن به مردم، مزارع گندم را به آتش می‌کشیدند، او با دیگر جوانان برای چیدن گندم راهی مزارع می‌شد و دست در دست آن‌ها گندم درو می‌کرد.

اما چه صدای مهیبی داشت جنگ و چه بی‌رحمانه بر دل‌های مهربان شما گلوله‌های سربی باریدن گرفت و گندم‌زارهای طلایی با خون شما جوانان به رنگ سرخ درآمد و کربلایی دیگر، در ایران تکرار شد.

بی‌سیم او تا خدا وصل می‌شد

سیدرضا گروه شهید چمران را در جنگ‌های نامنظم همراهی می‌کرد. آن زمان بی‌سیم‌چی بود، بی‌سیم‌چی گروه. شاید آنتن بی‌سیم او گاهی تا خدا وصل می‌شد و این را فقط او می‌دانست و گروهش.

 

سرانجام در سیزدهم آذرماه ۱۳۶۰ بانه او را به خود خواند و قلبش در سکوت ضربان‌هایش و گام‌های استوارش در کوه‌های برافراشته بانه- شهری مظلوم و بی‌دفاع و سرد- آماج تیر گروهک منافقین قرار گرفت و او عاشقانه بر فراز قبله‌های کردستان، به خدایش رسید و در لبخند و سکوت، چشم فرو بست. 

پیکرش سه روز بعد در کنار دوستان شهیدش در گلزار شهدای فردوس‌رضای شهر کویری و پرستاره دامغان به خاک سپرده‌شد.