نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / محمدعلی پندار / متن / خاطره / شهيد محمد علي پندار

خاطراتی از زبان پدر شهید محمد علی پندار
- خاطره ی  که ازفرزندم دارم این است  من و مادرش یک گوسفند گرفته بودیم که موقعی که ایشان به مرخصی آمد ذبح کنیم اما موقعی که به مرخصی آمدند و من اقدام به ذبح گوسفند کردم اجازه نداد به مادرش گفت اجازه بدین این گوسفند چهار پنج روز دیگر چند روز به مرخصی می آیم و با هم به تفریح می رویم و آن را ذبح می کنیم بعد از چند روزی که به جبهه برگشته بود نگذشته بود که خبر شهادت محمدعلی آوردند و همان گوسفند را طبخ مراسم فاتحه شهید کردیم.

- یکی دیگر از خاطراتی که از شهید دارم این بود که در آخرین مرخصیش از کوه های قلاویزان و از بوته های معطر یک گونی اسپند (دانه ها معطر) برای مادرش آورده بود که هنگامی که پیکر شهید را آوردند با دود کردن همان اسپند به استقبالش رفتیم و بقیه را فامیل به نیابت از شهید بعنوان تبرک برداشتند.