خاطرات شفاهی والدین شهدا
یوسفعلی صادقی پدر گرانقدر شهید «مسلم صادقی» میگوید: «زمانی که برادران مسلم در جبهه بودند، او نیز طاقت ماندن در خانه را نداشت و مدام در مورد رفتن به جبهه در خانه صحبت میکرد، تا بتواند مرا راضی کند که به جبهه برود. کار روز و شبش گریه و اصرار به رفتن بود. تا اینکه راضی شدم که به جبهه برود. سه ماه در جبهه حضور داشت که به شهادت رسید.»
کد خبر: ۵۴۶۴۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهید «آزاد مؤمنی» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که آذرماه 1365 به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می گوید: پسرم آرزوی شهادت داشت و خوشحال در راه اسلام جان خود را از دست داد.
کد خبر: ۵۴۶۲۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۱
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «محمد نجفی» میگوید: «شهید گفت میخوام به جبهه بروم، گفتم برو کار کن پدرت تنهاست، ما را رها میکنی و به جبهه میروی؟ چرا میخواهی به جبهه بروی؟، گفت من باید به جبهه بروم، چطور میخواهی فردای قیامت جواب بدهی، گفتم چرا؟، گفت فردای قیامت باید جواب فاطمه زهرا(س) را بدهی.»
کد خبر: ۵۴۶۲۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۱
خاطرات شفاهی والدین شهدا
رجبعلی بوربور پدر شهید «محمود بوربور» در روایتی از فرزند شهیدش میگوید: «زمانی که جنگ تحمیلی آغاز شد، محمود نیز عازم جبهههای حق علیه باطل شد. 22 ماه در جبهه حضور داشت و پس از دلاوریهای فراوان در سال 1360 مفقودالاثر شد. وقتی محمود به شهادت رسید من نیز آرزوی شهادت دارم.»
کد خبر: ۵۴۶۱۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۰
به کوشش اداره اسناد، انتشارات و هنری بنیاد شهید و امورایثارگران شهرستانهای استان تهران، کلیپ منتخبی از خاطرات شفاهی والدین معظم شهدا، همسران شهدا و جانبازان ۷۰درصد که از شبکههای ۳،۵ و امید پخش شده است را نوید شاهد تقدیم مخاطبان میکند.
کد خبر: ۵۴۶۱۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۹
معاون فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان یزد
معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان یزد گفت: تاکنون بیش از 1850 خاطرات خانواده گرانقدر شهدا ثبت و ضبط شده است و امیدواریم تا پایان سال 1403 این طرح به اتمام برسد.
کد خبر: ۵۴۶۰۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۷
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «محمود حسینپور» میگوید: «هفدهم فروردین بود که به محل کارشان رفتند، به محض اینکه در زیردریایی را باز میکنند به دلیل جمع شدن گاز در آن نقطه، انفجار رخ میدهد و پسر من و پسر آقای شاکری، هر دو نفر شهید میشوند. پسرم همیشه به مسجد میرفت و شبها بدون وضو نمیخوابید.»
کد خبر: ۵۴۵۹۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «علیرضا نوروزی»، خاطراتی در وصف فرزندش را چنین بیان کرد: «بچهام هم درس میخواند و هم کار میکرد. یک روز آمد و گفت من میخواهم به جبهه بروم و ما هم مانع او نشدیم. شانزده سالش بود و سنی نداشت فقط قد بلند کرده بود برای رفتن به جبهه.»
کد خبر: ۵۴۵۷۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۴
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «علیرضا رضایی» در وصف شهیدش شعرهای حماسی فرزندش را میخواند: «شهیدم من شهیدم، به کام خود رسیدم، بیا مادر به آغوشم، تفنگم را بگیر از دوشم، بیا مادر کفن پوشم»
کد خبر: ۵۴۵۷۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۵
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «احمد عباسی» در وصف قرآن خواندن فرزند شهیدش خواند: «چه خوش است صوت قرآن پدر از پسر شنیدن، به رُخش نظاره کردن سخن از خدا شنیدن.»
کد خبر: ۵۴۵۷۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۶
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «سید اسداله قریشی» میگوید: من به همراه اسداله به جبهه میرفتم، او جثه کوچکی داشت. در ابتدا بیسیم چی گردان بود و دائم به ابتدای گردان میرفت و میآمد، بعد که آرپی جی به دست گرفت، انتهای آرپی جی روی زمین کشیده میشد. هر وقت من در سالهای بعد سراغی از او میگرفتم همه او را با جثه کوچکش میشناختند.
کد خبر: ۵۴۵۷۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۷
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر و مادر شهید «ابوالفضل حسینخانی» از کودکی و حسن اخلاق فرزند شهیدشان گفتند:«ابوالفضل در شب قدر و موقع اذان مغرب به دنیا آمد او در کودکی و نوجوانی با همه بسیار خوش برخورد و مهربان بود و هیچ کس را از خود نمی رنجاند.»
کد خبر: ۵۴۵۷۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۸
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «محمود سلیم آبادی» در وصف فرزندش گفت: «او از کودکی بسیار آرام و متین بود. پسر خوب و سر به راهی بود و با همه خوب برخورد می کرد. جبهه هم که همراه برادرش می رفت گله می کرد که چرا برادرم اجازه نمی دهد خط مقدم بروم و آخر هم خودش به پادگان حمزه سیدالشهدا رفت و راهی خط مقدم شد.»
کد خبر: ۵۴۵۷۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۰
خاطرات جبهه جانباز «غلامرضا پارسته»
جانباز غلامرضا پارسته در خاطرات خود از انقلاب و جبهه گفت : «برادرم سعید که بعد از سه بار حضور در جبهه در والفجر 4 شهید شد موعد سربازی من رسید و به جبهه رفتم که در حلبچه در 24 اسفند 1366 مجروح شدم.»
کد خبر: ۵۴۵۷۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۲
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «محمد یاسین روشی» میگوید: هر زائری که نمازش را خوانده بود و میخواست سوار اتوبوس بشه بهم میگفت مامان اجازه میدی بهشون آب بدم.
کد خبر: ۵۴۵۴۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۸
همزمان با برگزاری کنگره 12 هزار شهید استان تهران
در راستای کنگره ۱۲ هزار شهید استان تهران، از ۵ کتاب سلام بر محمدرضا، سرو قامتان سرخ گلستان، خاطرات بابا عزیز، املای آسمانی و دلاور مردان جانبرکف ایرانزمین در شهرستان بهارستان رونمایی شد.
کد خبر: ۵۴۵۴۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۹
خاطرات شفاهی والدین شهدا
نصرتالله عبادی پدر شهید «مجید عبادی» میگوید: «زمانی که جنگ شروع شد، من و پسر دیگرم به جبهه حق علیه باطل اعزام شدیم. در آن زمان مجید 14 سالش بود، او نیز دوست داشت به جبهه برود ولی از لحاظ قانونی امکان حضور او در جبهه نبود اما نسبت به رفتن به جبهه اصرار زیادی میکرد. آنقدر گریه کرد تا اینکه یک روز مسئول کمیته به او گفت: اگر رضایتنامه از پدرت بیاوری میتوانی به جبهه اعزام شوی. مجید پیش من آمد و این پیشنهاد را داد و من نیز رضایتنامه برای او نوشتم و به جبهه اعزام شد.»
کد خبر: ۵۴۵۲۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
همسر شهید «سلطانعلی رحمانی» میگوید: «دوران جنگ تحمیلی زمانی که دلاورمردان در میدان نبرد میجنگیدند، ما نیز در پشت جبهه در منزلهای خودمان دور هم جمع میشدیم و برای رزمندگان نان میپختیم.» در ادامه فیلمی از گفتگو با همسر این شهید گرانقدر را میبینید.
کد خبر: ۵۴۵۱۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۳
«طاهره تبیریی» سرپرست معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امورایثارگران شهرستانهای استان تهران درخصوص ثبت خاطرات والدین شهدا، جانبازان و همسران شهدا، گفت: «از ابتدای امسال تاکنون ۷۹۰ مصاحبه تاریخ شفاهی ضبط و از شبکههای سیما پخش شده است.»
کد خبر: ۵۴۵۱۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۲
خاطرات شفاهی والدین شهدا
عسگر جورابراهیمیان پدر شهید «فرهاد جورابراهیمیان» میگوید: «عملیات سوسنگرد بود که تلویزیون در حال اعلام اخبار بود و میگفت؛ سوسنگرد سقود کرده است... این خبر فرهاد را پریشان و نگران کرده بود. یادم هست آن شب تا آخروقت در اتاقش به فکر فرو رفته بود تا اینکه فردای آن روز به من گفت: پدر میخواهم به جبهه بروم. چیزی نگفتم. فردای آن روز فرهاد برای ثبت نام به دفتر بسیج مراجعه کرد و برای رفتن به جبهه آماده شد.»
کد خبر: ۵۴۵۰۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۲