برگی از خاطرات شهدای قزوین؛
نوید شاهد - «فریدون بیست کیلو شیرینی خرید و شاید یک کیلو از شیرینیها را به یک باره خورد، رفتم طبقه پایین دیدم نشسته و تند شیرینی میخورد، گفتم: "بس است کم بخور برای مهمانهاست". خندید و گفت "صبر کن چند تای دیگر بخورم" ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "فریدون شفیعآبادی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۱۷۵۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۱۲
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «راننده پیاده شد و یک راست به طرف من آمد. نزدیک که شد گفت: سرکار شما لُری؟ من که احساس کردم قیافه در به داغونم خلاصه یک جا به دردم خورده و آقای راننده ما را اشتباه گرفته، گفتم، لُر نیستم، ولی لرها را خیلی دوست دارم. راننده خوشش آمد و ما را سوار کرد ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۷۴۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۱۱
نوید شاهد- جنگ، خاطره جنگ، شهر و موضوعات اجتماعی از درونمایههای اصلی جدیدترین اثر «مجید قیصری» داستان نویس در کتاب «ساحل تهران» است.
کد خبر: ۵۱۷۳۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۱۰
نوید شاهد - «از همسر ایشان سراغ او را گرفتم. گفتند: یک هفته پیش رفتهاند سر کوچه چیزی بخرند و هنوز برنگشتهاند. با شنیدن این مطلب من هم خیلی نگران شدم و از آنجا به حرم حضرت معصومه (س) رفتم و دعا کردم که ایشان سلامت باشند ...» ادامه این خاطره را از سید آزادگان، شهید "حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد" در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۷۳۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۱۰
نوید شاهد - سه روز قبل از شهادت و در آخرین ملاقاتی که با «شهید حمیدرضا کاوه» داشتم با مزاح گفتم، حمیدرضا! تو در آینده نزدیک شهید خواهی شد، در حالیکه برق چشمانش رو میشد به وضوح دید خیلی مشتاقانه گفت: «خوش به حال حمیدرضا! تو از کجا میدانید؟» گفتم: با این دوری که تو برای نابودی دشمنان برداشتی، معنیش این هست که برای رسیدن به شهادت لحظه شماری میکنی.
کد خبر: ۵۱۷۳۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۹
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «شهید "جهانگیری" مسئول حمل آذوقه به سربازها بود، طی مسیر به خودروی نیروهای خودی برخورد میکند که توسط کوملهها مورد هدف خمپاره قرار گرفته بود. این خودرو در حال سوختن بود ولی سه نفر از برادران بسیجی داخل آن گیر کرده و مجروح شده بودند ...» ادامه این خاطره از شهید"محمد جهانگیری" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۷۱۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۷
خاطرات کوتاه و خواندنی از شهید «عدوس خردهران»:
نوید شاهد – همسر شهید «عدوس خردهران» به نقل از شوهرش: «.. در درگیری چند نفر از عناصر ضد انقلاب دستگیر شدند، عثمان فرشته دستور داد، هیچ کس حق ندارد با این اسرا به تندی برخورد کند، باید با عطوفت با آنها رو به رو شوید، آنها خیلی گرسنه بودند، ما سهم غذای خودمان را به آنها دادیم، این برخورد اسلامی و انسانی ما باعث شد تعدادی از این فریب خوردگان برگشتند و اظهار ندامت و پشیمانی کردند.»
کد خبر: ۵۱۷۰۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۶
خاطره ای خواندنی از دوران اسارت جانباز "محمد علی بابایی ریزوندی"؛
نوید شاهد- آزاده و جانباز 70 درصدکرمانشاهی "محمد علی بابایی ریزوندی"در روایتی می گوید:« اسمش یوسف بود، اما به خاطر انضباط و لفظ قلم حرف زدنش ما " جناب سرهنگ" صدایش می زدیم التماس می کرد به او جناب سرهنگ نگوییم تا اینکه یک روز در آسایشگاه باز شد و یک گله بعثی مسلح هجوم آوردند. فرمانده نعره زدسرهنگ یوسف بیا بیرون!...»
کد خبر: ۵۱۶۹۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۱۰
مروری بر زندگی و خاطرات شهید «رحمان صالح زاده»:
نوید شاهد – همسر شهید «رحمان صالح زاده» میگوید: «شوهرم مرد بسیار خوش خلق و خوش زبانی بود به طوریکه در هر مجلسی که بود سعی میکرد با شیرین کلامی و خوش طبعی دیگران را به کارهای نیک تشویق کند و در این کار هم بسیار موفق بود، شهید رحمان معتقد بود رفع مشکلات مردم عبادت است».
کد خبر: ۵۱۶۸۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۵
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «دو روز از محاصره میگذشت و هیچ راهی برای رفت و آمد نبود. گرسنگی بر همه غالب آمده بود. هیچ غذایی نداشتیم تا اینکه دیدیم زنان دلاور کرد به سوی ما میآیند. تعجب زده شدیم، آنها به سختی قدم برمیداتشند و تا زانو در برف فرو رفته بودند ...» ادامه این خاطره از "صفرعلی احسانفرد" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۶۵۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۳
نوید شاهد - «گفتم: حاج مسلم بچههات با هم دارند میروند جبهه، دست تنها نمیشوی؟ کارها را کی برات انجام میدهد؟ گفت: خدا! گفتم: بالاخره ما هستیم. اگر کاری داشتی رودربایستی نکنیها! ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "رضا حسنپور" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۱۶۱۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۳۱
روایتی از زندگی شهید محمد الوانی؛
نوید شاهد - همرزم شهید محمد الوانی نقل میکند: «محمد بسیار شجاع و دلیر بود... خودش تعریف میکرد که با آنها سر یک سفره غذا خورده و بعد از صرف غذا به سراغ یخچال رفته و از مواد غذایی آن برداشته و به سنگر خود برگشته بود».
کد خبر: ۵۱۶۱۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۳۱
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «وقتی اومد بلند بشه دوباره افتاد و تازه متوجه شدیم که ترکش خمپاره پای راست علی را قطع کرده، اما چونکه بدنش گرم بود خودش هم متوجه قضیه نشده بود، ولی وقتی متوجه شد یک لبخند زد و بعدش بیهوش افتاد ...» ادامه این خاطره از جانباز "مسعود ناصری" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۶۰۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۳۰
از سوی نشر راه یار منتشر شد
نوید شاهد- کتاب «کشکول میرزاجواد آقا»، روایتی از زندگی شهید مدافع حرم جواد کوهساری منتشر شد.
کد خبر: ۵۱۵۹۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۹
نوید شاهد - «معلمی که از اهواز به تهران منتقل شده بود. به دفتر آقای رجایی آمد و گفت: باید زن مرا که معلم است به تهران منتقل کنید، رجایی به او گفت: برادر، چرا قبل از مهر این را به ادارهات نگفتهای و گذاشتهای کلاسها دایر شود و حالا آمدهای و میگویی زنم را منتقل کنید؟ ...» ادامه این خاطره از شهید "محمدعلی رجایی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۹۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۹
نوید شاهد - انیمیشن ۷۲ قسمتی «چند قدم مانده به تو»، سری پنجم از مجموعه "چند ستاره تا بهشت" است که با رویکردی متفاوت به خاطرات ایثارگران در هشت سال دفاع مقدس میپردازد. نوید شاهد این انیمیشن را برای علاقمندان منتشر کرده است.
کد خبر: ۵۱۵۸۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۱۴
نوید شاهد - انیمیشن ۷۲ قسمتی «چند قدم مانده به تو»، سری پنجم از مجموعه "چند ستاره تا بهشت" است که با رویکردی متفاوت به خاطرات ایثارگران در هشت سال دفاع مقدس میپردازد. نوید شاهد این انیمیشن را برای علاقمندان منتشر کرده است.
کد خبر: ۵۱۵۸۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۷
نوید شاهد - انیمیشن ۷۲ قسمتی «چند قدم مانده به تو»، سری پنجم از مجموعه "چند ستاره تا بهشت" است که با رویکردی متفاوت به خاطرات ایثارگران در هشت سال دفاع مقدس میپردازد. نوید شاهد این انیمیشن را برای علاقمندان منتشر کرده است.
کد خبر: ۵۱۵۸۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۱
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «وقتی که برای پاکسازی تسلیحاتی خرمشهر ماموریت پیدا کردیم، شانس با ما یاری کرد و کاخنشین شدیم. در پادگان دژ خرمشهر، آقای صدام! یک کاخ زیرزمینی درست کرده بود که دو طبقه زیرزمین بود و بالای این کاخ یک سنگر ضدهوایی بود ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۷۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۸
نوید شاهد - «از طریق شهید انبارلویی در جریان زخمی شدن مجید آقا قرار گرفتم. بلافاصله مرخصی گرفتم و مستقیم به بیمارستانی که ایشان در تهران بستری بود، رفتم. پدر بزرگوار مجید آقا را دیدم که مانند پروانهای به گرد شمع وجود ایشان میگشت ...» ادامه این خاطره از دوست شهید جانباز "مجید نبیل" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۷۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۷