نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
کتاب «حاج حمزه»، اثر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی در استان قزوین است که در 2 هزار تیراژ به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۷۰۴۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۰

کد خبر: ۴۷۰۴۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۴

کد خبر: ۴۷۰۴۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۴

کد خبر: ۴۷۰۴۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۴

دختر دایی‌اش را پسندیده بود، اما باز هم اصرار کرد که اول به جبهه برود و وظیفه‌اش را ادا کند، بعد عروسی... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مادر شهید «محمود رضایی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۷۰۴۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۰

روحانی شهید "طهماسب اسدی" از دیگر لاله های به خون خفته عملیات کربلای 5 است که به گفته مادرش، خانواده بعد از بارها زاری و التماس با رفتن فرزندشان به جبهه موافقت کردند. با این شهید در نوید شاهد اردبیل بیشتر آشنا شوید.
کد خبر: ۴۷۰۴۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۰

کد خبر: ۴۷۰۴۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۷

در فروردین ماه ۱۳۵۹ که شهر بانه در محاصره کامل عوامل ضد انقلاب بود و راه‌های ارتباطی با شهر سقز و سردشت از شرق و غرب در کنترل احزاب و گروهک‌های مسلح غیر قانونی قرار داشت، به گردان ۱۹۲ تیپ نوهد مأموریت داده شد تا با این گروه‌ها ستیز کنند.
کد خبر: ۴۷۰۴۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۱

شهید «بهرام لشکری» هیچ‌وقت لباس بسیجی را از تن خود در نمی‌آورد و همیشه می‌گفت من را باید با همین لباس‌ به خاک بسپارند.
کد خبر: ۴۷۰۴۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۹

حاج‌آقا ابوترابی در کنار بستر فرد محتضر، دو رکعت نماز خواند و برای شفای او دعا کرد، ناگهان حال آن محتضر رو به بهبودی رفت... ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۰۴۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۹

کتاب " خاطرات شنی" منتخبی از خاطرات جمعی از رزمندگان استان هرمزگان با موضوع جنگ ایران و عراق است که در 150صفحه و به سفارش انجمن نویسندگان دفاع مقدس کنگره سرداران شهید و شهدای استان هرمزگان و با مشارکت و همکاری بسیج پیش کسوتان جهاد و شهادت سپاه امام سجاد (ع) هرمزگان سال 1396 توسط نشر رسول منتشر شده است.
کد خبر: ۴۷۰۴۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۹

آن لحظه من این طرف خط گریه می‌کردم و حسن آن طرف خط. بعد از آن روز دیگر آرامش قبل را نداشتم، روزهایم با دلشوره و استرس سپری می‌شد... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «حسن حسین‌پور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۷۰۳۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۸

مادر شهید احمد بیگداشتی در روایتی کوتاه از فرزندش می گوید: 20 روز قبل از اعزام گفت من شهید می شوم چون خواب دیدم که می روم و دیگر برنمی گردم.
کد خبر: ۴۷۰۳۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۸

چندتا از بچه‌ها دور هم نشسته بودیم و صحبت می‌کردیم. روحیه معلمی‌گری داشت و هر وقت پند و نصیحت می‌کرد می‌گفت: اگه سر به زیر باشین سه تا حسن داره ...» آنچه خواندید بخشی از خاطرات معلم شهید «حسین درخشانی» است. نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت این شهید بزرگوار، شما را به خواندن چند خاطره از ایشان دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۷۰۲۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۸

شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
نامه را باز کردم. نوشته بود: بسمه تعالی. شهردار محترم نهاوند. این جانب محمد طالبیان برای تعمیر و آسفالت سقف منزلم احتیاج به دو بشکه قیر و یک طاقه گونی دارم. خواهشمند است اقدامات لازم را مبذول فرمایید.
کد خبر: ۴۷۰۲۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲

شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
زن پیرمرد تا قضیه را می شنود، می گوید: ما از حضرت علی (ع) خیلی چیزها شنیده ایم. حاج آقا کارهایش مثل کارهای حضرت علی می ماند. او پیرو واقعی حضرت علی است. پیرمرد سر تکان میدهد و حرف هایش را تصدیق می کند و می گوید: این روزها مثل حاج آقا طالبیان کم پیدا می شود.
کد خبر: ۴۷۰۲۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱

آقا! من یک مهندس ارمنی هستم و با شهرداری و ادارات دولتی هم هیچ کاری ندارم. من نرخم را می گویم؛ یک کلام! می خواهید قبول کنید، می خواهید قبول نکنید؛ هیچ تخفیفی هم در کار نیست. ما سه نو دستگاه داریم، اتوماتیک، نیمه اتوماتیک و دستی.
کد خبر: ۴۷۰۲۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۳۰

شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
وضعیت پرونده اش خوشایند نبود. بالاخره حاجی را آوردند. دو نفر زیر بغلش را گرفته بودند و روی زمین می کشیدند. پاهایش از روی زمین بریده بود. رنگ و روی پریده و چهره استخوانیش را که دیدم، بغض راه گلویم را بست و فقط نگاهش می کردم.
کد خبر: ۴۷۰۲۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۹

شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
بعد از پیروزی انقلاب، هر از گاهی زخم تازه میشد و چرک و خونابه پس میداد. با زخم مدارا می کرد و می گفت: الهی رضاً بِرضاک و تسلیماً لِامرک.
کد خبر: ۴۷۰۲۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۸

شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
ساعت چهار صبح چهار نفر را صدا زدند. این در حالی بود که صدای فریاد دو نفر باقی مانده به گوش می رسید که: پس ما چی؟! ما را هم ببرید. حکم ما اعدام است. ما می خواهیم همه با هم پرواز کنیم.
کد خبر: ۴۷۰۲۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۶