بوسه ای به دستان مادر
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید جلال زرینپور بیست و هشتم دی 1339 در شهرستان مشهد به دنیا آمد. پدرش علی اصغر و مادرش سیده فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. هجدهم اردیبهشت 1361 با سمت تکتیرانداز در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای فردوسرضای شهرستان دامغان قرار دارد.
بوسه ای به دستان مادر
با ناراحتی به آن نگاه می کرد. متوجهش بودم. آنها را گوشه ای گذاشت و وارد اتاق شد. گفتم: «مگه نمی خواستی بیرون بری؟».
گفت:« الآن می رم. فقط می شه بگین کی به کفش هام دست زده؟».
مادرش از توی آشپزخانه گفت:«بد شده؟».
به آشپزخانه رفت و با ناراحتی گفت:«مادر گلم! کفش های من رو شما که نباید واکس بزنین!».
مادرش خندید و گفت:«حالا یک بار که هزاربار نمیشه!».
بوسه ای به دست های مادر زد و گفت:«قربونت برم مادر! اینطوری من خجالت می کشم. من باید کاراتون رو انجام بدم نه شما!».
(به نقل از پدر شهید)
نوجوان جهادگر
شانزده سالش بود. از او اصرار و از پدر انکار.
- «تو کوچکی، نمی شه!».
- «اما من هم می خوام بیام. قول می دم جلو دست و پاتون رو نگیرم.»
- «اونجا خطرناکه!».
- «خواهش می کنم.»
سال 55 زلزله ای در طبس آمد. به خاطر شغل پدرم در گناباد بودیم. آن وقت ها در شهربانی کار می کرد و به خاطر زلزله در آماده باش بودند. جلال هم با پدرم راهی شد. دو روز به خانه نیامدند. در رسیدگی به مجروحان و انتقال آنها به بیمارستان تلاش می کرد. از این کارش هم خیلی خوشحال بود.
(به نقل از خواهر شهید)
مأموریت ویژه
یک شب خواب دیدم که کنار نهر بزرگی ایستاده ام. جلال هم آنجاست.
گفتم:«مادر جان! مگه تو شهید نشدی؟».
گفت:« شهید شدم ولی زنده ام!».
سرش را بالا کرد و گفت:«من اونجام!».
ساختمان بزرگ و زیبایی بود. لوستر قشنگی هم داشت. کنارش یک درخت گلابی و یک درخت انار بود.
گفتم:«بیا بریم خونه!».
گفت:«مأموریت داشتم بیام برای شما انار و گلابی بیارم. باید برم.»
(به نقل از مادر شهید)
منبع:کتاب فرهنگ نامه شهدای استان سمنان / نشر فاتحان-قائمیه
نگاهی به زندگی شهید جلال زرین پور