نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات کوتاه
مادر شهید «محمد نجاری» نقل می‌کند: «چند روزی بود که رفتن به جبهه فکرش را مشغول کرده و دنبال راه‌حلی بود که پدرش را راضی کند. نشسته بودیم پای تلویزیون که امام (ره) فرمود: هر کس هجده سال دارد، دیگر رضایت پدر و مادر شرط نیست؛ وظیفه و تکلیف است برود جبهه. محمد پرید هوا و گفت: حالا شنیدین امام (ره) چی گفت؟»
کد خبر: ۵۵۷۸۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۷

خواهر شهید «احمد فوادیان» نقل می‌کند: «خانه پدرم که رفتم. احمد توی آشپزخانه بود. گفتم: داری چه کار‌ می‌کنی؟ گفت: مامان خسته است؛ دارم شام درست می‌کنم. مادرم هم گفت: احمد پیر شه! اگه او نباشه کارم زاره.»
کد خبر: ۵۵۷۷۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۶

قسمت نخست خاطرات شهید «محمدرضا طوسی»
برادر شهید «محمدرضا طوسی» نقل می‌کند: «پرسیدیم: از فلانی چه خبر؟ شنیدیم که با موتور تصادف کرده و الحمدلله به خیر گذشته! گفت: آره!  موتورش داغون شده؛ ولی خودش طوری نشده. باباش فکر کرد، به بهانه موتور خریدن جبهه نمی‌ره! خیال می‌کنن مُردن فقط توی جبهه است!»
کد خبر: ۵۵۷۷۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۱

استاد شهید «محمدرضا خسروی» نقل می‌کند: «محمدرضا دوازده ریال را پیش رویم گذاشت و گفت: حاجی! اینا رو زیر کیسه قند پیدا کردم! دیگر به او اطمینان کامل داشتم.»
کد خبر: ۵۵۷۷۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۰

قسمت چهارم خاطرات شهید «حسن یحیایی»
خواهر شهید «حسن یحیایی» نقل می‌کند: «چند بار شهید رو در خواب دیدم. یک بار دیدم یه جای سبزه‌زاری است. دیدم چهار پنج نفر آنجا جمع هستند. گفتم: داداش تو بیا! آن‌ها هستند دیگه. گفت: نه من باید با این‌ها برم؛ سقای این گروه هستم. باید بریم یه جایی آب و چایی بدیم.»
کد خبر: ۵۵۷۶۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۴

قسمت سوم خاطرات شهید «حسن یحیایی»
برادر شهید «حسن یحیایی» نقل می‌کند: «صداقت ایشان مثال زدنی است. در وعده‌ها و قول‌و‌قرار‌ها صادق بود و دوست نداشت کسی به غیر از صداقت و راستی با او حرفی بزند. ظاهر و باطنش یکی بود.»
کد خبر: ۵۵۷۵۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۱

قسمت دوم خاطرات شهید «محمدرضا کلائی»
برادر شهید «محمدرضا کلائی» نقل می‌کند: «ناگهان ترکشی پیشانی محمدرضا را نشانه رفت. خون از سر و صورتش فوران کرد. در آن تشنگی و گرمای شلمچه با آرامش به امام‌حسین (ع) سلام داد و گفت که صورتش را به سمت قبله برگردانند. آخرین ذکرش «یامهدی ادرکنی!» بود. دوستانش به یاد آوردند که او چند ساعت قبل، خبر شهادتش را داده و همه را متعجب کرده بود.»
کد خبر: ۵۵۶۲۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۰

خاله شهید «محمدرضا گیلوری» نقل می‌کند: «از قدیم یاد گرفته بودیم که شب چهارشنبه نحس است. شب چهارشنبه که می‌شد، گلیم‌بافی و نخ‌ریسی را کنار می‌گذاشتم. محمدرضا که متوجه قضیه شده بود و از حواس‌پرتی و فراموش‌کاری من هم با‌خبر بود، سربه‌سرم می‌گذاشت.» نوید شاهد سمنان شما را به خواندن ادامه این خاطره دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۵۵۶۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۰

قسمت نخست خاطرات شهید «علی نیکوئی»
هم‌رزم شهید «علی نیکوئی» نقل می‌کند: «گفتم: چفیه‌ات رو لازم داری؟ اشکالی نداره، بیا چفیه من رو بگیر. راضی نشد. اصرار کردم. با دلخوری گفت: واسه چی اصرار می‌کنی؟ اگه من شهید بشم، چفیه‌ات خونی می‌شه، نمی‌تونم بهت پس بدم.»
کد خبر: ۵۵۵۰۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۸

هم‌رزم شهید «علی‌اصغر قاسم‌پور» نقل می‌کند: «گفتم: چرا بعضی از بچه‌ها شهید می‌شن و بعضی دیگه توفیق پیدا نمی‌کنن؟ علی‌اصغر گفت: «شهادت بستگی به خود ما داره. اونایی شهید می‌شن که خودشون رو به این مقام رسوندن؛ یعنی لایق شدن. ما هم اگه بخوایم شهید بشیم، باید تلاش کنیم تا پاک بشیم!»
کد خبر: ۵۵۴۸۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۶

قسمت دوم خاطرات شهید «حمید قدس»
مادر شهید «حمید قدس» نقل می‌کند: «گفت؛ اگه بگم ناراحت نبودم که دروغه اما بعد خوشحال شدم. جنازه‌ برادر بزرگش رو که ندیدم. حالا که دیگه جایی داشتم که بنشینم و دردودل کنم. می‌دونستم بچه‌ام جاش کجاست. دیگه تو مزار شهدا سرگردون نبودم.»
کد خبر: ۵۵۴۳۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۱

قسمت دوم خاطرات معلم شهید «شعبان سجادی»
مادر شهید «شعبان سجادی» نقل می‌کند: «متوجه حضور خانم همسایه کنار من شد. سلام کرده و نکرده همان طور سر به زیر وارد خانه شد و به سمت اتاقش رفت. چند دقیقه بعد سراغش رفتم و گفتم: کارت درست نبود! چرا به همسایه درست سلام و علیک نکردی؟ گفت: مامان! درست نیست به‌خاطر یه سلام کردن، چشمم بیفته به چشم نامحرم!»
کد خبر: ۵۵۳۱۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۱

قسمت دوم خاطرات شهید «بهرام امیدیان»
مادر شهید «بهرام امیدیان» می‌گوید: «در همین فکر‌ها بودم که بهرام با سینی چای داخل اتاق شد و گفت: خسته نباشین مادر! خاکستر تنور رو گرفتم و آماده‌اش کردم تا بوی نان‌های شما، همه محله رو پر کنه.»
کد خبر: ۵۵۲۲۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۷

قسمت نخست خاطرات شهید «بهرام امیدیان»
مادر شهید «بهرام امیدیان» نقل می‌کند: «گفتم: چرا خوراکی‌ات رو برای من می‌یاری؟ گفت: برای این که به من شیر دادی تا بزرگ بشم. از این حرفش تعجب کردم و به خاطر محبتش نسبت به خودم خیلی خوشحال شدم. انگار از من بهترین قدردانی شده بود.»
کد خبر: ۵۵۲۰۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۱

همسر شهید «محمدابراهیم آقایی» نقل می‌کند: «مادرش در خواب محمدابراهیم را دید که گفت: مامان من در رکاب حسین زمان شهید شدم. اگه می‌خوای گریه کنی، برای امام حسین گریه کن که مظلومانه شهید شد.»
کد خبر: ۵۵۱۹۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۰

قسمت نخست خاطرات شهید «محمدابراهیم آقایی»
خواهر شهید «محمدابراهیم آقایی» نقل می‌کند: «گفت: حالا که به مامان کمک می‌کنی، منم برات یک هدیه خوشگل گرفتم. بسته کادویی را به سمتم گرفت. آن را باز کردم. کتاب بود؛ زندگی حضرت فاطمه (س). گفت: خواهرم! باید از همین سن با زندگی ائمه آشنا بشی.»
کد خبر: ۵۵۱۶۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

قسمت دوم خاطرات شهید «علیرضا واحدی»
خواهر شهید «علیرضا واحدی» نقل می‌کند: «مادرم می‌‌گفت: وقتی جنازه علیرضا را آوردند، او مثل حضرت علی‌اکبر شده بود؛ همه بدنش تیر خورده بود.»
کد خبر: ۵۵۱۵۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

به مناسبت سالگرد شهادت شهید «حمیدرضا اسفنجانی»، ویژه‌نامه این شهید گران‌قدر شامل زندگی، وصیت‌نامه، خاطرات، مناجات، اسناد و دست‌نوشته، کلیپ، تصاویر، مصاحبه با شهید و والدینش برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۵۱۵۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

قسمت نخست خاطرات شهید «علیرضا واحدی»
پسرعمه شهید «علیرضا واحدی» نقل می‌کند: «شجاعت و دلیری‌اش قابل توصیف نیست. ترس در وجودش راه نداشت. از نظر اعتقادی و ایمانی، بسیار مکتبی و ثابت قدم بود. همیشه تلاش می‌کرد تا نمازش را اول وقت به جا آورد.»
کد خبر: ۵۵۱۵۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴

پدر شهید «مجید نظام‌دوست» نقل می‌کند: «حال خوشی نداشت. هنوز چند ساعتی به افطار مانده بود. دکتر وقتی معاینه‌اش کرد گفت: باید سرم وصل بشه همین حالا! مجید گفت: من روزه‌ام را باز نمی‌کنم آقای دکتر! بعد از افطار می‌آم سرم بهم وصل کنین.»
کد خبر: ۵۵۱۵۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴