خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
دوست و همدوره شهید تعریف میکند: خلیل طوری از پلهها پایین میرفت که نگران گفتم «خلیل مواظب باش زمین نخوری چرا اینقدر عجله میکنی؟»، بالاخره جواب داد «یکی از بچهها سُر خورده، سریع باید ببریمش دکتر. زود باش تندتر بیا»
کد خبر: ۵۶۱۷۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۳
خاطرهای از شهید «محمدنور عبداللهی»
همکار شهید تعریف میکند: «یک جسد روی زمین افتاده بود. وقتی دیدن ما برای کمک از هلال احمر آمدهایم صدایمان زدند، وقتی جلو رفتیم دیدیم که...»
کد خبر: ۵۶۱۷۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۲
خاطرهای از شهید «حسین چراغسوز»
مادر شهید تعریف میکند: «زمانی که به جنگ میرفت میگفت «من حقوقی نمیخواهم، همه میگیرند ولی من نمیخواهم پول بگیرم چون این جهاد فی سبیل الله است و کسی هم نباید در راه خدا پول بگیرد.»»
کد خبر: ۵۶۱۶۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۱
خاطرهای از شهید «یوسف جعفرپور»
برادر شهید تعریف میکند: «یک روز متوجه شدم که لنگ میزند، مجدداً از او پرسیدم دیگه چه شده است، درست راه نمیروی. صحبت کرد و گفت دوباره من را گرفتند و به ساواک بردند و...»
کد خبر: ۵۶۱۶۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۱
خاطرهای از شهید «ابراهیم تنیده»
مادر شهید تعریف میکند: «شهید برای رسیدن به قرب الهی در دل شب با خدا راز و نیاز میکرد و به بچههایش که سنشان کمتر بود قرآن را یاد میداد.»
کد خبر: ۵۶۱۶۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۰
خاطرهای از شهید «محمد اکبری بیژنآباد»
برادر شهید تعریف میکند: «وقتی که محمد موقع اعزام سربازیاش بود سفارشات زیادی میکرد که مبادا پدر و مادر را اذیت کنم و بسیار مواظبشان باشم تا این که...»
کد خبر: ۵۶۱۶۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۰
خاطرهای از شهید «عبدالله شکری»
پدر شهید تعریف میکند: «تقدیر خدا بود که او به شهادت برسد و ما هم افتخار میکنیم که او شهید شده و راه امام حسین(ع) را ادامه داده است.»
کد خبر: ۵۶۱۵۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۹
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
فرمانده شهید تعریف میکند: «در سوریه به یکی از خطوط درگیر و خطرناک رفت. در حالی که میتوانست در همان پشت خطوط درگیری بماند. همین روحیه جهادی و شجاعانه خلیل بود که ماندگارش کرد.»
کد خبر: ۵۶۱۴۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۶
خاطرهای از شهید «عبدالله داد اکبرینیا»
مادر شهید تعریف میکند: «گفتم همراه برادرش است با هم میروند و با هم به خانه برمیگردند ولی برادرش آمد و او را جا گذاشت.»
کد خبر: ۵۶۱۳۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۵
خاطرهای از شهید «سید علیاصغر حسینی زیارتی»
خواهر شهید تعریف میکند: «خیلی بچه مهربانی بود و آزارش به هیچ کس نمیرسید. زمانی که بچه بود گندم برمیداشت و روی لانه مورچهها مینشست و برای آنها...»
کد خبر: ۵۶۱۳۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۵
خاطرهای از شهید «عباس بازماندگان قشمی»
برادر شهید تعریف میکند: «برای مرخصی به میناب آمد، در آنجا بود که پیمان بستیم هیچ وقت از هم جدا نشویم. حتی در بدترین شرایط با هم عازم جبهه شدیم.»
کد خبر: ۵۶۱۳۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۵
خاطرهای از شهید «موسی محمدی قلات بالایی»
برادر شهید تعریف میکند: «قصد داشتیم به صورت امانت و جهت روشنایی موقت از سیم برق مسجد استفاده کنیم، وقتی شهید بزرگوار متوجه موضوع شدند...»
کد خبر: ۵۶۱۲۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۳
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
مربی شهید تعریف میکند: «گاهی هم سراغ هم تیمیهایش میرفت و کمکشان میکرد. در پایان مسیر با وجود اینکه مثل اکثر نیروها پایش تاول زده بود؛ خم به ابرو نیاورد و کاملاً...»
کد خبر: ۵۶۱۲۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۳
خاطرهای از فرزند شهید «غلام ذاکرنیا»
فرزند شهید تعریف میکند: «کنارم نبود ولی همیشه وجودش را حس میکردم. میدانستم هر کاری انجام دهم، میبیند و درک میکند.»
کد خبر: ۵۶۱۱۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۲
خاطرهای از شهید «رمضان حمزهای»
برادر شهید تعریف میکند: «وقتی که شهید شد اهالی محل نمیدانستند کدام فرزند پدرم به شهادت رسیده است، کسی را اذیت نکرد و در مظلومیت شهید شد.»
کد خبر: ۵۶۱۱۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹
خاطرهای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»
دائی شهید تعریف میکند: «خیلی افتاده، فروتن و خاکی بود، به همه احترام میگذاشت، برای حل مشکلات دیگران پیشدستی میکرد، به راستی معلم اخلاق بود.»
کد خبر: ۵۶۱۰۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۸
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
مادر شهید تعریف میکند: «روزها به سختی سپری میشد و چشممان به تلفن بود تا شاید خلیل تماس بگیرد. خبری در تلویزیون نگرانیمان را چند برابر کرد...»
کد خبر: ۵۶۱۰۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۷
خاطرهای از شهید «زندهنوش ناظری»
پدر شهید تعریف میکند: «شهید در حال نماز خواندن بود که خمپارهای درون سنگر میافتد و تمام کسانی که در سنگر بودند... »
کد خبر: ۵۶۰۷۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۱
برگرفته از خاطرات مادر شهید پرویز(امیر) فرخ زاده؛
مادر شهید پرویز (امیر) فرخ زاده روایت میکند:من هرگز شهادت پسرم را باور نداشتم. ۱۱ سال تمام به دنبالش گشتیم چند سال بعد از شهادت پسرم در اربعین حسینی، در مجلس روضهای نشسته بودم و متوسل به حضرت زینب (س) شدم و گفتم: «نشانی از پسرم برایم بفرست...» ادامه این خاطره را بخوانید.
کد خبر: ۵۶۰۷۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۰
خاطرهای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»
پدر شهید تعریف میکند: «دوست داشت هر چه زودتر لباس تعزیه بپوشد و شبیهخوان حضرت سکینه(س) شود. هشت سال بیشتر از سنش نگذشته بود که به آرزویش رسید و نوحهخوان شد...»
کد خبر: ۵۶۰۷۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۰