تن و جانم را در راه امام حسین(ع) میدهم
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید مجید شحنه» یکم فروردین ۱۳۴۳ در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش هادی و مادرش خدیجه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. کاشیکار بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. یازدهم آبان ۱۳۶۱ در عینخوش توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. پیکر وی را در گلزار شهدای امامزاده یحیای شهرستان سمنان به خاک سپردند. برادرش مسعود نیز به شهادت رسیده است.
جونم رو در راه امام حسین میدهم
از وقتی که رفته بود، همه کارهایش عوض شده بود. هیکلش مردانهتر به نظر میرسید. یکی از آشناها گفت: «آب و هوای جبهه بهت ساخته، نانش برکت داره.»
گفت: «من که نمیذارم این بَر و بازو حروم بشه. خیالتون راحت! میخوام در راه امام حسین بدم بره، هم تنم رو و هم جونم رو.»
(به نقل از مادر شهید)
بیشتر بخوانید: وقتی عاشق خدا شد
سلامم را به این جوان برسان!
وارد حسینیه شدیم. جلوی در نشستیم. مجید زیارت عاشورا میخواند. امام جمعه خرمآباد همراهمان بود. پرسید: «این جوون کیه که داره زیارت عاشورا میخونه؟»
گفتم: «یکی از بچههای سمنانه، شانزده سال بیشتر نداره.»
میخواستیم برویم. باید منطقه را تا غروب بازدید میکردیم، اما سوز و گداز صدای مجید نمیگذاشت. آخرهای مجلس بلند شدیم. امام جمعه گفت: «سلامم رو به این جوون برسون! صدای سوزناکش که از ته دل بود، ما رو به فیض رسوند.»
(به نقل از همرزم شهید، علیرضا عموزاده)
بیشتر بخوانید: عاشق امام زمان شدم، میتونی مرا به مولا برسونی؟
نماز شب
خوابگاه بزرگی بود. تا شروع عملیات باید آنجا میماندیم. امکانات خوبی داشت. تختها را کنار هم در سالن بزرگی چیده بودند. من و مجید نزدیک هم بودیم. نیمههای شب بلند شدم. سرجایش نبود. نگاهی به سالن انداختم. در میان نور کم، متوجه شدم همه تختها پر است و بچهها خوابیدهاند. پایین آمدم. از پنجره نگاهی به بیرون انداختم. در گوشهای از حیاط پادگان، زیر نور ماه مجید ایستاده بود و مشغول خواندن نماز شب بود.
(به نقل از همرزم شهید، محمدرضا افسری)
آرد رو لازم داری!
مادر دستهایش را شست و بلند شد. گفت: «چرا کیسه آرد رو برگردوندی؟ میخوام نون تازه بپزم با خودت ببری.»
او گفت: «آرد رو نگهدار تا من بیام!»
بعد ادامه داد: «مادر! این دفعه سفر آخر منه! سفر آخرتم اینباره! آرد رو لازم داری.»
(به نقل از خواهر شهید، فرشته شحنه)
انتهای متن/