حرف دامادی بود و آرزوهای مادرانه
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید علیاکبر برهانی» پانزدهم دیماه ۱۳۴۱ در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش قربانعلی و مادرش اختر نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. پانزدهم اردیبهشت ۱۳۶۱ در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای امامزاده اشرف(ع) شهرستان سمنان قرار دارد.
این خاطرات به نقل از مادر شهید است که تقدیم حضورتان میشود.
همونطور که نماز واجبه، جهاد هم واجبه
این آخریها بهش میگفتم: «بسه دیگه، به اندازه سهمت رفتی.» دلواپسی، خواب و خوراک را از من گرفته بود. یک روز بعد از نماز، دو زانو جلویم نشست و گفت: «فروع دین چندتاست؟»
گفتم: «خب ده تا.»
گفت: «بشمُر!» و خودش جلوتر از من شمرد تا رسید به جهاد. بعدش گفت: «همونطور که نماز واجبه، جهاد هم واجبه؛ هر دو تا فروع دینن. امروز روز دفاعه و جنگ مثل نماز واجبه، پس دیگه، اما و اگر نیارین. شما هم اگه مرد بودی باید میاومدی. تکلیف شما اینه که پشت جبهه رو حفظ کنین و تکلیف ما هم اینه که جبههها رو پر کنیم.»
دلم قرص شد
خیلی وقت بود که ازش خبری نداشتیم. وقتی زنگ زد و گفت توی شیراز دوره میبیند، دلم قرص شد و خدا را شکر کردم. یکی دو ماه گذشت تا این که بالاخره آمد مرخصی. رنگ به رو نداشت. استخوانهایش بیرون زده بود. با دیدنش خیلی دلم سوخت و گفتم: «خدا منو مرگ بده مادر، چی به روز خودت آوردی!»
گفت: «دوره سختی بوده، خدا رو شکر که تموم شد!»
همان شب رفت حمام. از توی حمام پشت شیشه را لُنگ زده بود. وقتی رفت، فهمیدم چهار ماه توی بیمارستان شیراز بستری بود. پشتش از کمر به پایین بخیه شده بود. به خاطر همین هم تمام لباسهایش را خودش میشست تا من متوجّه زخمش نشوم.
حرف دامادی بود
همیشه از زن و بچه حرف میزد. خیلی دوست داشت زن بگیرد. بیشتر وقتها دست پُر میآمد خانه. گاهی وقتها هم نسیه میکرد. گفتم: «من راضی نیستم خودت رو پیش این و اون کوچک کنی و نسیه بگیری.»
گفت: «میخوام عادت کنم که دستودلباز باشم، وقتی زن و بچهدار شدم سختم نباشه و به اونها هم سخت نگیرم.»
از موقعیت استفاده کردم و گفتم: «انشاءالله! من هم خیلی آرزوی دامادیات رو دارم. مادرجان! میخوام برات آستین بالا بزنم. چند تا دختر خوب برات نشون کردم. کسی چه میدونه، شاید هم کسی رو زیر سر داشته باشی، هان؟»
وقتی اشتیاقم را دید، سرش را انداخت پایین و گفت: «باشه برای بعد از جنگ. هرچیزی به وقتش.»
انتهای متن/