ردپایش هنوز در دعای خیر اهالی محل باقیمانده است
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید حسن ممتازی» سوم شهریور ۱۳۴۱ در روستای کلاتهملا از توابع شهرستان دامغان دیده به جهان گشود. پدرش سیفالله، کشاورز بود و مادرش صغرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته برق درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هجدهم بهمن ۱۳۶۱ در فکه توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در بهشتزهرای شهرستان تهران واقع است.
دعای خیر اهالی محل
سالهای خوبی بود وقتی حسن در کنارمان بود. ردپای خوبیهایش هنوز در زندگی من، همسر و فرزندانم باقیمانده است؛ در سفره ساده و پربرکتمان، در مراسم عزاداری و سوگواری مولایمان حسین(ع) و در زمزمههای عاشوراییاش، در نمازهای صبح؛ در دعای خیر اهالی محلهمان، در کمک مالی به ایتام و نیازمندان از حقوق دریافتیاش از سپاه حتی بعد از شهادتش و ...
صبحها بعد از اذان، نبودنش بیشتر از همیشه رنجم میدهد. وقتی که نماز میخواند، ساعتها مناجات میکرد و همیشه زیر لب زمزمه میکرد. انگار تمام فرشتگان همراهیاش میکردند. آرامش و عطر ذکرش فضای خانهمان را جایگاه فرشتگان میکرد؛ وقتی که میگفت: «من گدایم! من گدایم! من گدای کربلایم!»
(به نقل از همسر برادر شهید، ربابه ممتازی)
تمام کارهایش بوی خدا میداد
اردیبهشت ۱۳۶۰ برای اولین بار او را در پادگان امام علی (ع) دیدم. من برای کارهای عقیدتی پادگان انتخاب شدم و حسن برای کارهای تسلیحاتی. با گذشت هفتهها و ماهها رابطهمان بیشتر رنگوبوی خدایی به خود میگرفت؛ زیرا حسن تمام کارهایش بوی خدا میداد و تلاش او فقط جلب رضای حق بود. در تمام نگهبانیها حضور داشت؛ چراکه محال بود اگر بچهها از او میخواستند که جای آنها نگهبانی بدهد، قبول نکند. به فکر همه بود به جز خودش. حتی به فکر ازدواج بچهها نیز بود. یک روز غروب بعد از نماز به خانهمان آمد. همسرم نیز حسن را خوب شناخته بود. به او گفت: «حسن آقا! شما که برای همه آستین بالا میزنی، چرا به فکر خودت نیستی؟»
حسن لبخندی زد و گفت: «چرا هستم! من میخوام با یک همسر شهید که بچه هم داشته باشه ازدواج کنم!» حسن انتخاب خود را نیز کرده بود. فردی را شناسایی کردیم که همسر شهید بود. خودمان را آماده کرده بودیم برای خواستگاری؛ اما عملیات والفجر مقدماتی نزدیک بود. حسن گفت: «طیب! من میرم و اگر برگشتم با هم میریم خواستگاری.» حسن رفت و میدان مین و رقابیه حجله دامادیاش شد.
(به نقل از دوست و همرزم شهید، طیب قربانی)
انتهای متن/