زندگی نظامی مثل بارون برکت داره
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید حسینعلی نوروزی» دهم بهمن ۱۳۳۷ در روستای افتر از توابع شهرستان سرخه دیده به جهان گشود. پدرش تقی، کشاورز بود و مادرش عذرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان استوار دوم ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و یکم آذر ۱۳۶۲ در پنجوین عراق بر اثر اصابت گلوله به گردن، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
وجدانم اجازه نمیده
گفتم: «توی این وضعیت هم دست بردار نیستی!» حسینعلی به زحمت جلوتر آمد و گفت: «آقای محمودی! برای ما هم کاری گذاشتین؟»
گفتم: «حسینجان! خرمن کوبی برای تو کار سنگینیه.» لبخندی زد و خرمن را جابهجا کرد. با نگرانی به پایش نگاه کردم و گفتم: «مگه پات تو جبهه تیر نخورده؟ پس چرا بهش فشار میآری؟»
در حالی که به سختی به عصایش تکیه داده بود، گفت: «حاضرم با همین پاهام کار کنم، چون وجدانم اجازه نمیده تو خونه بنشینم و شماها خرمن بکوبین.»
(به نقل از یکی از اقوم شهید، ابراهیم محمودی)
زندگی نظامی مثل بارون برکت داره
حسینعلی گفت: «بیا نظامی شو.» سری تکان دادم و گفتم: «شرمنده، دیر گفتی. من دانشجو شدم. تا چند وقت دیگه هم میرم سر کار.» حسینعلی گفت: «زندگی نظامی همیشه آدم رو برای خدمت به مردم آماده نگه میداره.»
گفتم: «میدونم، ولی حسینجان! من درد مفاصل دارم، نمیتونم وارد نظام بشم.» حسینعلی دستی به پاهایم کشید و گفت: «تو بیا، این پاهات هم خوب میشه.» پایم را از زانو خم کردم.
سنگ سرخی از زیر کفشم قِل خورد و افتاد توی رودخانه. صدای آب حسینعلی را به خود آورد و گفت: «آقا رجب! این رودخونه رو میبینی که پر از آب شده؟ این سبزههای اطرافش رو میبینی چه قدر سرسبز شده؟ برای اینه که امسال بارون فراوونی آمده. اگه بارون نباره، آب رودخونه هم کم میشه و از هیچ کدوم از این سرسبزیها هم خبری نیست.»
با تعجب به دهانش چشم دوخته بودم، ادامه داد: «رجبجان! زندگی نظامیها هم مثل بارون، آب رودخانهها رو زیاد و سرسبزیها رو فراوون میکنه.»
(به نقل از دوست شهید، رجب محمودی)
انتهای متن/