بال پروازی که شب عملیات نمایان شد
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید سعید شامانی» بیستم شهریور ۱۳۴۳ در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش محمد و مادرش حلیمه نام داشت. دانشآموز چهارم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. شانزدهم آبان ۱۳۶۱ با سمت تکتیرانداز در عینخوش توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای فردوس رضای شهرستان دامغان قرار دارد.
جبهه جسم و روح انسان رو میسازه
آخرین بار که برای خداحافظی آمده بود، هیکلی و چاقتر شده بود. با لبخند گفتم: «سعیدجان! چاق شدی! اونجا چه خبره؟»
گفت: «میگم جبهه جای خوبیه شماها قبول نمیکنین. نون و خرمای اونجا به جسم آدم و دعای توسل و کمیل اونجا به روح آدم میسازه!»
(به نقل از زنعموی شهید)
بیشتر بخوانید: زنده ماند تا مرگ خود را آگاهانه انتخاب کند
بال پروازی که شب عملیات نمایان شد
در منطقه عینخوش با هم بودیم. یک روز از دامغان تلگراف زدند که مادربزرگش فوت کرده. حمله اول محرم را پشت سر گذاشتیم. سعید صبح زود آمد پیشم و گفت: «آقا رضا! اگه نامه داری بده ببرم. میخوام برم دامغان.» نامهام را که نوشتم، بردم پیشش. سعید معذرت خواهی کرد و گفت: «از رفتن منصرف شدم.»
گفتم: «مادربزرگت فوت کرده! نمیخوای بری؟»
چانهاش را خاراند و گفت: «نه!» گفتم: «سعید! برو سه چهار روزه برگرد.»
گفت: «نمیشه، باید باشم! اینجا واجبتره.» یکی از بچهها صدایش زد و گفت: «آقا سعید! مثل این که قصد پرواز داری! آره؟»
به پشتش نگاه کرد و گفت: «پس کو بال پروازم؟ من که چیزی نمیبینم و خندید.» بچهها هم خندیدند و گفتند: «نامه باشه اگه سعید توی عملیات شهید نشد بعد برات میبره.» او هم دنباله حرف آنها را گرفت و گفت: «اگه شهید شدم، آقا رضا واسه خاطر من زودتر از نامهاش میره دامغان.»
شب حمله، سعید شهید شد و من زودتر از نامهام به دامغان رفتم.
(به نقل از همرزم شهید، سید رضا ترابی»
انتهای متن/