محمدرضا امانتداری شایسته بود
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید محمدرضا خسروی» بیست و پنجم آبان ۱۳۳۱ در روستای مایان از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش حسین و مادرش امالبنین نام داشت. در حد دوره متوسطه درس خواند. گروهبان یکم نیروی هوایی ارتش بود. ازدواج کرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. پانزدهم شهریور ۱۳۶۷ در جزیره خارک غرق شد و به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای فردوس رضای شهرستان زادگاهش قرار دارد.
محمدرضا امانتداری شایسته بود
هنوز روی صندلیام جابهجا نشده بودم که محمدرضا سراغم آمد. مقداری پول به من داد و گفت: «شما که، نبودی یک کیلو قند فروختم. اینم پولش!»
یاد حرف دوستم افتادم. همان که پول را به او داده بودم تا در غیابم از مغازهام خرید کند. وقتی سراغم آمد، گفت: «حاجی! خوش به حالت! چه شاگرد خوبی داری!»
پول را گرفتم و گذاشتم توی کشوی میز. دو هفته بعد دوباره فکری به سرم زد. به محمدرضا گفتم: «همه جای مغازه رو خوب تروتمیز کن.» او مشغول شیشه پاک کردن بود. من هم مقداری پول خرد را زیر
کیسههای قند پنهان کردم و از مغازه بیرون زدم.
وقتی برگشتم فوری محمدرضا دوازده ریال را پیش رویم گذاشت و گفت: «حاجی! اینا رو زیر کیسه قند پیدا کردم!» دیگر به او اطمینان کامل داشتم؛ اما یک روز با حرفش غافلگیر شدم. گفت: «اوستا دوست دارم درس بخونم. باید برم.» رفت. بعد از بیست سال خبر شهادتش یاد او را در دل و جانم زنده کرد.
(به نقل از استاد شهید، حاج علیاکبر حسنی)
لحظات دیدار با رهبر کبیر انقلاب
داداش ما جماران را توی تلویزیون دیدیم؛ ولی از نزدیک مزه دیگهای داره!» چندمین باری بود که به او اصرار میکردیم تا محل کارش را به ما نشان دهد.
یک روز صبح با ماشین خودش دنبال ما آمد. وقتی رسیدیم، جلوی در به دوستانش اشاره کرد. آنها ما را بازرسی بدنی کردند و سپس اجازه ورود داده شد. توی حسینیه جماران فرشهای سادهای کنار هم پهن شده بود. گوشههای حسینیه هم با زیلو پر شده بود. توی بالکن باریکی که بالای حسینیه بود، یک صندلی معمولی قرار داشت با یک میکروفن.
آراستگی معنوی آنجا با ورود امام بیشتر شد. شیرینی تکتک لحظات دیدار با رهبر کبیر انقلاب هنوز هم در ذهن همه ما نقش بسته است.
(به نقل از آقای الماسی، داماد شهید)
انتهای متن/