هر کاری از دستمون برمیآد باید برای انقلاب انجام بدیم
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید سید حسین شجاعی پانزدهم آبان ۱۳۴۶ در شهرستان تهران دیده به جهان گشود. پدرش سید رحمتالله و مادرش زهرا نام داشت. دانشآموز سوم راهنمایی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. یازدهم آبان ۱۳۶۱ در عینخوش توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای امامزاده یحیای شهرستان سمنان واقع است.
سیدحسین! اسمش رو کامل بگین
سید حسین را طور دیگری دوست داشت. از بچگی هر وقت میخواست به او شیر بدهد، وضو میگرفت. گفتم: «مامان! خیلی بچه آخری رو دوست داری! منظورم حسینه.»
گفت: «سیدحسین! اسمش رو کامل بگین!»
(به نقل از خواهر شهید، طلعت شجاعی)
هر کاری از دستمون برمیآد باید برای انقلاب انجام بدیم
با تمام شدن صحبتهای امام، سید حسین آماده رفتن شد. برادرم به شوخی گفت: «مگه تو وزیری که باید اخبار و صحبتهای رهبر و مسئولین رو گوش کنی؟»
در حالی که خداحافظی میکرد و میرفت گفت: «هر کاری از دستمون برمیآد باید برای انقلاب انجام بدیم؛ از گوش دادن به خبرها تا کشیک و نگهبانی دادن.»
(به نقل از خواهر شهید، طلعت شجاعی)
جبران به سبک شهدا
سرگردان بود و چپ و راست میرفت. خودم را سرگرم کار کردم. آخرش دلم طاقت نیاورد. پرسیدم: «سید حسین! خسته نشدی این قدر راه رفتی؟ چیزی شده؟» مِن و مِن کنان گفت: «یک گناه کردم و نمیدونم چه طوری جبرانش کنم؟»
دست از کار کشیدم و گفتم: «چه گناهی؟» با مکث او، صدای قلبم را هر لحظه بیشتر میشنیدم. او را میشناختم. کنارم نشست و گفت: «دیشب ...» با خودم گفتم: «یعنی دیشب سید حسین دیر اومد کاری کرده؟»
گفت: «دیشب که نیم ساعت دیر اومدم شما ناراحت شدی و غصه خوردی، نمیدونم رنجی رو که به شما دادم چه طوری باید جبران کنم؟»
(به نقل از مادر شهید)
میخوام خطای پدر و مادرم رو جبران کنم
اول فکر کردم زیر لب نوحه میخواند. وقتی که گوش دادم متوجه شدم نوحه نیست. پرسیدم: «حسین! داری چی زمزمه میکنی؟» گفت: «دارم ذکر میگم و طلب آمرزش میکنم.»
خندهام گرفت. گفتم: «داداش! تو که به سن تکلیف نرسیدی؟»
گفت: «طلب بخشش از خدا برای خودم نیست و سن تکلیف هم نمیخواد، بعد هم میخوام اگه پدر و مادرم خطایی کرده باشن اونها رو جبران کنم.»
(به نقل از خواهر شهید، طلعت شجاعی)
اتنهای متن/