قرآن روی طاقچه، بهترین دوستش بود
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید سید حسین تقوی بیستم شهریور ۱۳۴۶ در شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش سیدجواد، معمار بود و مادرش شهربانو نام داشت. دانشآموز دوم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. شانزدهم مرداد ۱۳۶۴ در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای فردوس رضای زادگاهش قرار دارد.
قرآن روی طاقچه اتاق بهترین دوستش بود
قرآن روی طاقچه اتاق بهترین دوستش بود. بیشتر از این که با ما صحبت کند با قرآن و خدایش خلوت میکرد، زیرا فقط خدایش دانای شور و بیپرواییاش بود. چیزی را از من درخواست نمیکرد؛ نه پول و نه چیز دیگر. فقط نماز و قرآن و مناجاتش را دوست داشت. تمام نازش را میخریدم تا از من چیزی بخواهد و باز هم کسی که ناز میخرید من بودم. همیشه مقداری پول لابهلای برگهای قرآن میگذاشتم. او برمیداشت، نه برای خودش. آن پولها را دوست داشت، چون وسیلهای میشد برای جلب رضای خدا. با پولها برای بچههای نیازمند لوازم تحریر تهیه میکرد و در اختیارشان میگذاشت.
(به نقل از پدر شهید)
سید حسین با لباسی سفید جلودار همه جوانان بود
اسارت دنیا برایم در وابستگی به تکتک فرزندانم معنا شده بود. سید حسین این را خوب فهمیده بود. تمام تلاشش را میکرد تا با کمترین رنج، من این بندها را پاره کنم. آخرین اعزامش بود. چیزی نگفت مثل روزهای قبل. فکر میکردم با پدرش برای کار از خانه بیرون رفته است، اما او رفته بود تا درد و رنج آخرین خداحافظی، روحم را فرسوده نسازد.
دو هفته از رفتنش میگذشت. با یاد سید حسین میخوابیدم. روزها را به امید بازگشتن به شب میرساندم. ساعتی تا اذان صبح مانده بود چشمانم را بستم به امید آنکه چشمانم به چهره سید حسین باز شوند؛ خودم را در انبوه جمعیت در میدان امام دیدم. انبوهی از جوانان شهر تکبیرگویان به سمت میدان میآمدند. سید حسین جلودار همه جوانان با لباسی سفید که تمام قدش را پوشانده بود، دیده میشد. صدایش زدم. فریادم در انبوه صداها گم شد. مرا ندید. چشمهایم را باز کردم. صدای تکبیر مؤذن بلند بود. پنج روز بعد خبر شهادتش را آوردند.
(به نقل از مادر شهید)
انتهای متن/