کاش میشد از واقعیت فرار کرد!
به گزارش نوید شاهد سمنان: شهید زینالعابدین ملکی یکم فروردین ۱۳۴۶ در روستای آرازمحمدآخوند از توابع شهرستان گنبدکاوس چشم به جهان گشود. پدرش محمد، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و نهم تیر ۱۳۶۷، در میمک توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهرستان زادگاهش واقع است.
هر چه اصرار کردیم نماند
هر سه، ساک به دوش جلوی در ایستاده بودند. با دیدن من چند قدم رفتند عقب. گفتم: «با کی کار دارین؟» گفتند: «زینالعابدین.» گفتم: «شما؟» یکیشان گفت: «ما هم دوره خدمتش هستیم، اومدیم دنبالش بریم منطقه. گفتم: «اما زینالعابدین سه روز پیش رفت، هر چه اصرار کردیم نموند و گفت: «اونجا بیشتر به من و امثال من نیازه.»
(به نقل از خواهر شهید)
کاش میشد از واقعیت فرار کرد!
صدای قدمهای توی سالن مثل پتک میخورد توی سرش. در دل خدا خدا میکرد خبر، شایعهای بیش نباشد و زینالعابدین برگردد، اما ته دلش راضی نمیشد. توی سه کشوی سردخانه بیمارستان، جوانهایی مثل زینالعابدین انگار صد سال بود که خوابیدهاند.
مأمور بیمارستان آخرین کشو را هم بیرون کشید. سوختگی صورتش آن قدر نبود که شناخته نشود. همان شد که دلش گواهی میداد. دستهای پینه بستهاش را به دیوار داد و یکباره به زمین نشست. کاش میشد از واقعیت فرار کرد!
(به نقل از پدر شهید)
دخترها رو که سربازی نمیبرن
بند پوتینهایش را میبست. نشستم لب پله و گفتم: «داداش! میشه منم با خودت ببری؟» مادرم خندید و گفت: «مگه جبهه جای بچه هاست؟»
گفتم: «اصلا منم میخوام برم سربازی.» همه یک صدا خندیدند. زینالعابدین دستی به پشتم زد و گفت: «ابجی جون! دخترها رو که نمیبرن سربازی.»
آنقدر از جبهه و دوره آموزشی برایمان تعریف میکرد که من هم علاقهمند شده بودم.
(به نقل از خواهر شهید)
انتهای متن/