معجزه‌ای در کودکی؛
شهید «خليل‌الله عارفی» پانزدهم فروردین ۱۳۴۱ در شهرستان دامغان به دنیا آمد. در کودکی معجزه‌ای از مرگ نجاتش داد تا بماند و برای مرگی شگفت‌انگیز آماده شود. سرانجام چهارم فروردین ۱۳۶۳ در جزیره مجنون به دیدار حق شتافت. نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، توجه شما را به زندگی این شهید گرانقدر جلب می‌کند.

ی

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ پدرش آقاکمال، فرهنگی بود و آشنا به مسائل دینی. به نماز خواندن بچه‌ها خیلی اهمیت می‌داد. شهید خليل‌الله عارفی هم که در چنین خانواده‌ای رشد کرده بود. پدربزرگش، ملاخليل، روحانی بود و معلم و در اداره اوقاف کار می‌کرد.

نوجوانی‌اش با مبارزات مردم ایران گره خورد

خلیل مهربان بود و صمیمی؛ شجاع و نترس و ورزیده؛ اصلا زیر بار حرف زور نمی‌رفت. مرتب و منظم و شیک‌پوش هم بود. دوستدار طبیعت و عاشق تیراندازی و در این رشته حرف‌ها برای گفتن داشت.

اولین فرزند خانواده بود و تحصیلاتش را تا سوم دبیرستان ادامه داد. نوجوانی‌اش با مبارزات مردم ایران و انقلاب شکوهمند اسلامی گره خورد. باوجود اینکه پانزده سال بیشتر نداشت، همراه دایی کوچکش، مرحوم ابوالفضل بیرجندی، فعالیت‌های انقلابی داشت. از همان زمان با افراد فرهنگی و مذهبی نشست و برخاست می‌کرد و این تاثیر به‌سزایی در شکل‌گیری شخصیت انقلابی خلیل گذاشته بود. در سال‌های آغاز جنگ به سربازی رفت و در مناطق جنگی سوسنگرد، اهواز و ژاندارمری هویزه خدمت کرد. سرانجام در پاسگاه فیروزکوه خدمت سربازی‌اش را به پایان رساند؛ اما عشق به دفاع از ایمان، شرف و سرزمین پایان‌پذیر نیست.

ماند تا برای مرگی شگفت آماده شود

بار دیگر از یگان بسیج، داوطلبانه و سرتاپا شور رفت و هشتاد روز دیگر در میدان نبرد حضور یافت. پانزدهم فروردین ۱۳۴۱ آغاز طلوع نگاهش بود و در همان ماه، خورشید نگاهش به غروب نشست.

روز چهارم اولین ماه سال ۱۳۶۳ او را خوب به یاد دارد و فردای قیامت گواهی خواهد داد که چگونه با اخلاص و تلاش شبانه‌روزی بر برگه امتحانش مهر قبولی را نشاند. او که به گفته مادرش در کودکی به لطف خدا از مرگ قطعی نجات پیدا کرده بود، ماند تا برای مرگی شگفت آماده شود.

معجزه

در کودکی هنگام بازی درون چاهی می‌افتد که چهارده متر عمق و دومتر آب داشت. این ماجرا در روستایی اتفاق افتاد که همراه خانواده به آنجا کوچ کرده بودند تا پدر به شغل انبیایی خود در تعلیم و تربیت بهتر عمل کند. بیرون آوردنش کار هر کسی نبود. غوغایی به پا شد و خبر به گوش مقنی روستا رسید. سریع خودش را به دهانه چاه رساند و رفت پایین و فرزند معلمِ آبادی را سالم بیرون آورد. مادر مهربانش باردار بود؛ این مسئله را از او مخفی نگه داشتند.

از چاه مادی بیرون آمد تا بماند و غرق در معنویت گردد

از چاه مادی بیرون آمد تا بماند و غرق در معنویت گردد و پله‌های تکامل را یکی‌یکی طی کند. بالاخره بار دیگر در خط پدافندی جزیره مجنون در کانال گرفتار شد و آماج اصابت ترکش؛ اما روحش این بار از قفس تن رها شد و به پرواز درآمد و رفت تا ایثار و شجاعت بماند. رفت تا به راز و رمزی دست یابد که فقط با دادن خون، اسرارش فاش می‌گردد. پیکر پاکش پس از انتقال به شهر دامغان بر روی دستان مردم خداجوی، تشییع و در گلزار شهدای فردوس‌رضای این شهر به خاک سپرده شد.

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده