درِ تابوت پیکر شهدا بنا به حکم خداوند جابهجا شد
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید محمدرضا عاشور بیستم آبان ۱۳۴۴ در شهر سرخه از توابع شهرستان سمنان چشم به جهان گشود. پدرش رجبعلی، میوهفروش بود و مادرش معصومه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. با سمت فرمانده گروهان بر اثر اصابت ترکش به شکم مجروح شد و دوم اسفند ۱۳۶۴ در بیمارستان شریعتی اصفهان به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهرستان گرمسار قرار دارد.
این خاطرات به نقل از برادر شهید است که تقدیم حضورتان میشود.
دلم میخواد به پابوس امام رضا برم
از اتاق عمل آورده بودنش. هنوز به هوش نیامده بود. نگرانی در چهره دکترها موج میزد. اگرچه عمل چهار ساعته از دید دکتر جراح موفقیت آمیز بود، اما خون زیادی رفته بود و این میتوانست خطرناک باشد. لبان خشکیدهاش بر روی هم سر میخورد. سرم را جلوی لبانش بردم. پرسید: «از بچه ها چه خبر؟ عملیات چه شد؟» دستم رو در دستهایش فشردم و بر آن بوسه زدم و با صدایی بغض آلود گفتم: «داداشجان! منم، حسینعلی خیالت جمع باشه!» بچهها از اروندرود گذشتند و عملیات صددرصد موفق بود.» لبخندی از سر رضایت چهره بیرنگ و رویش را زینت داد.
دکترها در کمال ناباوری همدیگر را نگاه میکردند و میگفتند: «چطور ممکنه با این وسعت جراحت و درد باز هم جنگ دغدغه فکریاش باشه!» یکی دو روز بعد، حالش بهبود یافت. صدایم کرد و گفت: «برام دفترچه کنکور بگیر میخوام دانشگاه شرکت کنم!» گفتم: «به روی چشم!»
ادامه داد و گفت: «دلم میخواد به محض مرخص شدن به پابوس امام رضا برم!» دستانم را روی چشمانم گذاشتم و گفتم: «باز هم به روی چشم. اصلا از همینجا یه راست میریم مشهد!»
بیشتر بخوانید: با لبانی تشنه به دیدار مولایش شتافت
درِ تابوت پیکر شهدا بنا به حکم خداوند جابهجا شد
جمعیت مشتاق، به انتظارِ رسیدن زائر امام هشتم بیصبرانه لحظات معکوس را میشمرد. جلوی سپاه جای سوزن انداختن نبود. یک باره ولولهای در جمعیت افتاد و جمعیت از هم گسیخت. یکی از برادرن سپاه از پشت بلندگو اعلام کرد: «برادرن و خواهران! به نظر میرسه اشتباهی پیش آمده. برنامه تشییع به روز دیگهای موکول میشه! از طرف خانواده این شهید عزیز از شما عزیزان عذرخواهی میکنم و نهایت تقدیر و تشکر را دارم. برنامه متعاقباً اعلام خواهد شد.
فردای آن روز در گرمسار جمعیتی دو چندان مشتاق، برای ورود کبوتر حرم ثامنالحجج، علیبن موسیالرضا (ع) به شهرستان، ثانیه شماری میکردند. وقتی در بیمارستان شریعتی اصفهان دو شهید، یکی از مشهد و دیگری از گرمسار راهی زادگاهشان میشوند، درِ تابوتها بنا به حکم خداوند و نظر خاصه امام هشتم جابهجا میشوند و محمدرضا به پابوس مولایش نایل میگردد.
جمعیت گرد و غبارِ نشسته بر تابوت را به رسم تبرک و تیمن بر دیدگان میکشند. مادر بوسهای بر گونهاش زد و گفت: «زیارتت قبول مادر! از ابتدا برگزیده رضا بود و دست آخر هم زندگیاش با رضا متبرک شد!»
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان سمنان/ نشر زمزم-هدایت