قسمت دوم خاطرات شهید «بابک(رسول) ابراهیمی»
مادر شهید «بابک ابراهیمی» نقل می‌کند: «دیدم رسول در حال سجده اون‌قدر گریه کرده که از حال رفته. فکر می‌کنین معنی خوابم چیه؟ گفت: این خواب تا چند روز دیگه تعبیر می‌شه.»

به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید بابک ابراهیمی» دوم اردیبهشت ۱۳۴۸ در شهر ایوانکی به دنیا آمد. پدرش مصطفی، کشاورز بود و مادرش مریم نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. بیست و دوم دی ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. او را رسول نیز می‌نامیدند.

تعبیر سجده‌اش لقای الهی بود

تعبیر سجده‌اش لقای الهی بود

رسول و دوستش با هم نزد یکی از روحانیون رفتند. دوست رسول صحبت را شروع کرد و گفت: «حاج‌آقا! واقعیتش رو بخواین دیشب خوابی در مورد رسول دیدم، می‌خواستم ببینم تعبیرش چی می‌شه؟ دیدم رسول در حال سجده اون‌قدر گریه کرده که از حال رفته. فکر می‌کنین معنی خوابم چیه؟»

روحانی به فکر فرو رفته بود و بعد هم گفته بود: «این خواب تا چند روز دیگه تعبیر می‌شه؛ خودتون می‌فهمید.» رو کرد به رسول و گفت: «فقط آقا رسول! تعبیر که شد ما رو هم شفاعت کن.» در عملیاتی که چند روز بعد انجام شد، رسول هم شهید شد.

(به نقل از مادر شهید)

بیشتر بخوانید: شاگرد مستمع آزاد، اما نمونه

از چهره نورانی‌اش، دلم به لرزه افتاد

خواستم از جایم بلند بشوم، رسول نگذاشت. گفتم: «آخه مادرجان! توی این مدت همه کارهام به گردن تو بوده. نگذاشتی آب توی دلم تکون بخوره. ولی حالا دیگه بذار بلند شم.»

دستش را روی شانه‌ام گذاشت و گفت: «نه مامان! شما عمل کردین و نباید از جاتون بلند بشین.» گفتم: «آخه چطوری دلم طاقت بیاره؟ تو می‌خوای بری جبهه، لااقل بگذار از زیر قرآن ردت کنم.»

قرآن را داد دستم و گفت: «پس بیرون نیایین. همین‌جا قرآن رو بالای سرم نگه دارین تا خیالم راحت باشه مادرم منو به خدا سپرده.»

لبخندی زدم. بعد در حالی که از چهره نورانی‌اش، دلم به لرزه افتاده بود او را از زیر قرآن رد کردم. چند روز بعد خبر شهادتش را برایمان آوردند.

(به نقل از خواهر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده