نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
نوید شاهد - «عادل به رفیقش گفت: این شیخ قزوینی هم مُرد. رفیقش پرسید چرا؟ گفت: شکنجه‌اش کردند، ریش‌هایش را سوزاندند، ریه‌اش خونریزی کرد و تمام کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "حجت‌الاسلام نصرت‌الله انصاری" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۳۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۴

نوید شاهد - «وارد مدرسه مولاوردیخان شدم. در همین حال دیدم مامورانی که در مغازه‌های اطراف مدرسه کمین کرده و منتظر من بودند ریختند، داخل مدرسه شدند و چون حجره حقیر را بلد بودند از پله‌ها بالا رفتند ...» ادامه این خاطره از "حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین حسین آقاعلیخانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۸۲۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۳

نوید شاهد - «کابل زدن حسینی "زدن انتقامی" بود که طبق دستور به جان زندانی می‌افتاد و با شدت تمام کابل را به هر جای پا که می‌خواست، فرود می‌آورد و دیگر مهم نبود که پاها دچار خونریزی بشود یا نه، خود من بارها به این صورت شکنجه شدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی مرحوم جانباز "محمدحسین خاکساران" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۱۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۲

نوید شاهد - «گفتند چرا ریشت بلند شده؟ بعد الکل و پنبه آوردند و یک فندک زدند زیر چانه ما. یک دفعه سر و صورت من را شعله فرا گرفت. بعد هم گفتند عجب خوشگل شد! هیچ آرایشگاهی به این قشنگی این‌ها را اصلاح نمی‌کند! ...» این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۸۱۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۱

نوید شاهد - «شهید "نصرالله محسنی" پشت سر یکی از مسئولان کمی غیبت کرده بود. همین عاملی شد که نصرالله از آن روز دیگر آرام و قرار نداشت و شب‌های فراوانی را دیدم که در نیمه‌های شب گریه می‌کند و استغفار می‌کند که خداوند از گناه غیبت او بگذرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۰۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۱

انتشار به مناسبت روز تکریم مادران و همسران شهدا؛
نوید شاهد - انتظار از فردای روز عقد در ذهن مریم برات‌پور جرقه زد و در سال‌های اسارت همسر در دلش خانه کرد...
کد خبر: ۴۹۷۸۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۸

برگرفته از کتاب نیستان؛
نوید شاهد - «آن نوار‌ها را به جبهه بفرست بیاید من اینجا نوار‌های صادق آهنگران که جدید خوانده پر کنم چون هر نوار خالی را ۲ تومان پر می‌کنند ...» این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۷۸۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۷

نوید شاهد – هم‌رزم شهید "جعفر ادب" نقل می‌کند: «همه کارهای خیرش یواشکی بود؛ حتی نماز شب خواندنش. آنجا بود که گفتم: بالاخره مچت رو گرفتم! گفت: گرفتی که گرفتی. وای به حالت اگه به کسی بگی! مجرم که نگرفتی.» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۹۷۷۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۸

نوید شاهد _ دوست شهید مدافع حرم "نوید صفری"، درباره او می‌گوید: "حرف اعزام به سوریه را مطرح کرد و دوباره دنبال رضایت گرفتن از من بود. من گفتم اگر رضایت ندهم چه؟ گفتم نوید جان، ما از سهم خودمان شهید دادیم، هم عمویت شهید است، هم دایی‌ات، خانواده ما دیگر طاقت از دست دادن یک جوان دیگر را ندارد...» ادامه این خاطره را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۴۹۷۷۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۶

نوید شاهد - «گاهی اوقات ارباب‌رجوع که به شورا می‌آیند، همراه خود چیز‌هایی آورده و به آقای ابوترابی می‌دادند. فکر می‌کردم حاج‌آقا این‌ها را برمی‌دارد برای خودشان و در دل می‌گفتم: چرا ایشان باید از مردم هدیه و یا رشوه قبول کند؟ ...» ادامه این خاطره را از شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۷۷۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۶

نوید شاهد – خواهر شهید "محمد بانی" نقل می‌کند: «برادرم موقع رفتن به من گفت: ليلا! جان تو و جان مادر! من هم بعد از شهادتش، از مادرم نگه‌داری کردم. وقتی پیکرش را آوردند، رفتم بالای سرش؛ صورتش اصلاً شناخته نمی‌شد. همیشه می‌گفت: آبجی! اگه شهید شدم از روی پا، منو شناسایی کنین! ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۹۷۷۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۶

نوید شاهد - برادر شهید "محمد مهدوی" نقل می‌کند: روزی با برادرم برای تظاهرات رفته بودیم وقتی شعار جاوید شاه را بر روی دیوار دید با رنگ سیاه، شعار را پاک کرد و شعار مرگ بر شاه بر روی آن نوشت. در ادامه متن کامل این خاطره جذاب را می خوانید.
کد خبر: ۴۹۷۷۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۶

برگرفته از کتاب نیستان؛
نوید شاهد - «آخر مرد حسابی کی می‌خواهی ازدواج کنی؟ سرگرم جبهه‌ها هستی یک دفعه می‌بینی پیر شده‌ای و آن وقت دیگر کسی به تو دختر نمی‌دهد ...» این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۷۶۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۵

نوید شاهد - همرزم شهید "غلامحسین رحمانی" نقل می‌کند؛ «شهید هر روز صبح قبل از دیگران بیدار می‌شد. صبحانه را آماده می‌کرد و ضمن نظافت شخصی به نظافت چادر می‌پرداخت و سعی می‌کرد کسی متوجه نشود که ایشان این کار‌ها را می‌کند.» در ادامه دو خاطره خواندنی از این شهید والا مقام را بخوانید.
کد خبر: ۴۹۷۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۵

نوید شاهد - مادر شهید "نادر حسنوند اصلی" نقل می‌کند: «پسرم از حضرت ابوالفضل العباس «ع» پیروی داشته و شجاعت و سیره او در بسیاری از کارهایش سرمشق دیگران بود.»
کد خبر: ۴۹۷۵۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۲

شهید "عباسعلی فدوی"؛
نوید شاهد – مادر شهید "عباسعلی فدوی" نقل می‌کند: «دو سه ساله بود که سخت مریض شد. دکتر جوابش کرد. ناامید و مأيوس به خانه آمدیم. به شوهرم گفتم: مگه نمی‌گن حضرت ابوالفضل (ع) باب ‌الحوائجه. بیا یک قربانی نذر کنیم اگه ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۹۷۵۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۵

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «فرماندهی اعلام می‌کرد: حال که در تنگنای محاصره قرار گرفتید، باید به یاد آقا اباعبدالله‌الحسین(ع) باشید که چه کار کرد. این رمز در بین آنان به این معنا بود که دیگر جز شهادت، راهی باقی نمانده ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات رزمنده دفاع مقدس "بهرام ایراندوست" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۷۵۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۴

نوید شاهد - « خانواده داماد، گروهی را هماهنگ کرده بودند تا در روز جشن، ساز و دهل بزنند. پدرم وقتی ماجرا را فهمید، سراغ‌شان رفت و از آنها خواست که گروه موسیقی را کنسل کنند. آنها در ابتدا نپذیرفتند. پدرم خیلی جدی روی حرفش ایستاد و به ضرب و زور هم بود، آنها را راضی کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "محمدعلی برجی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۷۴۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۱

خاطراتی پیرامون شهید "احمد عبدالهی"؛
نوید شاهد – احمد وقتي متوجه شد نگاهش مي‌كنم، قاب عکس را مقابل چشمم گرفت و در حالي كه مي‌خنديد، پرسيد:«به نظر تو چطور است؟» به او الهام شده بود كه شهيد مي شود و طولي نكشيد كه همان قاب عكس ، كنار پنج قاب عكس ديگر قرار گرفت.
کد خبر: ۴۹۷۳۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۳۰

نوید شاهد – برادر شهید "سیداحمد شجاعی‌امرئی" نقل می‌کند: «سید احمد را در اهواز دیدم. می‌خواستیم با هم عکس یادگاری بگیریم. منظره‌ای را برای عکس گرفتن انتخاب کردیم، اما با صدای خنده‌اش در جا میخکوب شدم. گفت: سیدعباس! ما که دوربین نداریم. او رفت و ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۹۷۲۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۳۰