نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره
نزديك غروب به دنبال جعفر رفتم،‌تا با يكديگر به هيئت فاطميون برويم. در ميان راه وضعيت جسمي نصراصفهاني تغيير يافت. رنگ چهره‌اش زرد شد، سريع او را به بيمارستان رساندم.
کد خبر: ۴۴۹۷۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۰

خاطره ای از شهید "محمد عسگری" فرزند حسین از زبان خواهر شهید
سوم شهریور 1348 در شهرستان تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسین، کارگر بود و مادرش طاهره نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. کارگر بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. نوزدهم فروردین 1366 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش شهید شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۴۴۹۷۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۴

روز نهم فروردين ماه سال 1348، در روستاي دزّك، كودكي چشم به جهان گشود كه نامش را «نادعلي» گذاشتند. پدر اين كودك، يعني حسن علي، عاشق علي بود و همين عشق، او را واداشت كه نام فرزندش را از دعايي تسميه كند كه به آن عشق مي ورزيد.
کد خبر: ۴۴۹۷۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۶

عل برادر شهید مظاهر علیمحمدی از برادر خود چنین خاطره ‌گویی می‌کند: او در زمانی پا به دنیای هستی گذاشت که پدرش در آن دوران، با زحمات فراوان لقمه نانی حلال ( به وسیله کار وفعالیت های شبانه روزی درآسیاب های سنتی آن زمان) به دست آورده و زندگی ساده ای را با تنها همسر خود سپری می کرد .
کد خبر: ۴۴۹۵۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۱

خاطره ای از بسیجی شهید مهدی درویشی ، راوی پدر بزرگوار شهید آقای حمزه درویشی
مراسمات دعا و نیایش در کنار قبور شهداء که برگزار می شد، مهدی همان جا بود. آنقدر به این مکان خو گرفته بود که همه را به تعجب وا داشته بود. همه اش توی خودش بود. تا اینکه کم کم معلوم شد میان مهدی و یکی از شهدای گمنام رابطه ای روحی و معنوی ایجاد شده است...
کد خبر: ۴۴۹۵۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۲

خاطره ای از شهید "علیرضا عسگری"
اخلاص اخلاق و ایمان شهدا گوهرهایی نایاب است که شاید بیان آن در چند سطر غیرممکن باشد. علیرضا نیز از کاروان این خوبان است...
کد خبر: ۴۴۹۳۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۳۰

خاطراتی از شهید رضا کاتبی
هنگامی که رضا به مرخصی آمده بود شب موقع خواب رسید و روی زمین خوابید. من به او گفتم مادرجان رضا چرا روی زمین خوابیدی، گفت: مادر دوستان من در جبهه روی خاک و سنگ می خوابند اگر من در اینجا روی تشک با راحتی بخوابم در پیش آنها شرمنده می‌شوم پس بهتر است این جا هم روی زمین بخوابم تا وقتی که به جبهه رفتم وجدانم ناراحت نباشد و آنجا هم بتوانم به راحتی بخوابم.
کد خبر: ۴۴۹۱۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۷

مادر شهید جمشید بیگدلی از فرزند برومند خود چنین روایت می‌کند: بهش گفتم جمشید دوست دارم عید امسال تو هم کنارم باشی.می گفت مامان مطمئن باش من تا سه روز قبل از عید کنارتم. بعد از کلی حرف زدن انقدر بالای سرش بودم تا خوابش برد.
کد خبر: ۴۴۹۱۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۸

مادر شهید محرمعلی صالحی از فرزند برومند خود چنین می‌گوید: برای رفتن به جبهه از ترس اینکه من اجازه ندهم دو نفر از دوستانش را به عنوان سپاهی به خانه فرستاده بود و به آنها گفته بود یک جوری از مادرم اثر انگشت بگیرید او سواد ندارد. نمی فهمد رضایت نامه است.
کد خبر: ۴۴۹۰۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۵

گرامیداشت یاد و خاطره سیصد و سی شهید انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، مدافعین حرم و سرداران شهید شهرستان پیشوا در روز چهارشنبه بیست و چهارم بهمن ماه 1397 از نماز مغرب و عشاء با سخنرانی سردار پاسدار علی فدوی و با نوای گرم «مداحان اهل بیت» واقع در مصلی جامع حرم مطهر امامزاده جعفر(ع) پیشوا برگزار می شود.
کد خبر: ۴۴۹۰۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۴

یادها و خاطره ها
شهید سلیمانی با شجاعت و شهامتی که داشت به نیروهای گردان روحیه می داد و می گفت: در مقابل این همه امکانات و تجهیزات دشمن، ما خدا را داریم...
کد خبر: ۴۴۸۸۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۴

خاطرات;
شهید مهدی توکل دریایی در تاریخ 1335/1/1 در گناوه متولد شد.شهید باشروع جنگ عازم جبهه جنگ شد و سرانجام در تاریخ 1364/11/28 دربمباران هوایی خلیج فارس به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۴۸۷۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۴

خاطراتی از شهید محسن احمدزاده
رفتم بیرون که نان بگیرم. نانوایی بسته بود. جلوی خانه به محسن برخوردم. با موتور از راه رسیدم. گفتم:مادرجان! نانوایی بسته است، می ری یک جای دیگه چند تا نون بگیری؟. گفت: آره، چرا نمی رم؟. در را باز کردم و موتور را داخل حیاط گذاشت.گفتم: مگه نمی خوای بری نون بگیری؟. گفت: چرا می رم اما پیاده».گفتم: چرا با موتور نمیری؟.گفت: «موتور بیت الماله».کیسه را از من گرفت و رفت.
کد خبر: ۴۴۸۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۴

عصر شعر و خاطره "چله فاتحان" اسفند ماه با مشارکت بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان برگزار می‌شود.
کد خبر: ۴۴۸۶۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۹

خاطرات شهید «ابراهیم خانی» بروایت همسر؛
با این همه، باز همین فرمانده بود که اغذیه اش را بین سربازها تقسیم می کرد. سرباز خجالت می کشید؛ پاهایش را جفت می چسباند و دستت را پس می زد:«نه فرمانده. شما بفرمایید، هروقت سیر شدید و چیزی ماند ما هم می خوریم.» فرمانده بدون آنکه مکثی بکند و بدون آنکه درحرفش شکی به دل راه بدهد، سریع می گفت:«غذا اضافه است.»
کد خبر: ۴۴۸۶۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۸

به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی برگزار شد؛
به مناسبت گرامیداشت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، شب خاطره با حضور اولین هسته دفاع از حریم ولایت استان کرمان در مسجد موسی بن جعفر(ع) برگزار شد.
کد خبر: ۴۴۸۶۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۸

خاطراتی از شهید محمد حسن پریمی
من يك بسيجي‌ام، رهبرم را دوست دارم اسلام را دوست دارم،‌مي‌دوني اگر من و امثال من نرن هزاران پيرزن و پيرمرد ديگر از بين مي‌روند و در حالي كه اشك صورت سفيدش را نمناك مي‌كرد. خود را در آغوش برادر انداخت و گفت: مانعم نشو داداش من خوانده شدم و به آسمان نگاه كرد و گفت: به كرانه آبي خدا خوانده شدم.
کد خبر: ۴۴۸۶۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۸

در یک خانواده مذهبی ومستضعف در یکی از روستاهای شوهان از توابع شهرستان مهران دیده به جهان گشود دوران نوجوانی را در کنار پدر در امر کشاورزی ودامداری گذراند.
کد خبر: ۴۴۸۶۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۷

روایتی برادرانه از شهید «ابوالقاسم الوندی نژاد» :
او گفته بود كه مگر من خونم ازخون بقيه رنگين تر است. تازه اگر آدم قرار است بمیرد مثل علیرضا بمیرد.خوش به سعادتش رفت و شهيد شد.
کد خبر: ۴۴۸۵۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۶

خاطره هایی از شهید حسین عسکری
یاران همه سوی مرگ رفتند بشتاب که تاز ره نمانی ای خون حماسه در رگ دین برخیز نماز خون بخوانیم
کد خبر: ۴۴۸۴۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۶