نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
روایت اسرای مفقودالاثر؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطره‌ای از دوران اسارت می‌گوید: دو سال، چهار سال، ده سال کار‌های تکراری و همه چیز تکراری از سخت‌ترین چیز‌هایی بود که اسرای ایرانی با آن دست و پنجه نرم می‌کردند. البته یکنواختی و همه چیز تکراری بودن برای ما که در اردوگاه مفقودالاثر بودیم. تا اینکه پیشنهاد با تجربه‌ها این بود که حتی‌الامکان این یکنواختیِ کشنده را بشکنند و در همان محیط بسته و بدون امکانات، مشغولیت‌هایی را برای بچه‌ها ایجاد کنند که روال ملال‌آور تکراری روز‌مره به محیطی شاداب و سرزنده تبدیل شود... این خاطره دوران اسارت را در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۵۵۱۶۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۶

برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«به نزدیکی‌های دشمن که رسیدیم برای اولین بار حس کردم که لبخند مادرزادی‌ام از لبم افتاده است و جایش خشمی مزمن دندان‌هایم را به روی هم می‌فشرد. خشمی که یکی دو بار آن را با انفجار نارنجک‌هایم به رخ دشمن کشیدم ...» آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۱۶۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۶

کتاب «اعدامی» جلد دهم مجموعه کتاب «یادگاران انقلاب» از تولیدات نشرشاهد، به کوشش پایگاه کتاب گویای ایران‌صدا شنیدنی شد
کد خبر: ۵۵۱۶۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۶

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «دادخدا بهرام‌شاهی» می‌گوید: «دو روز به خدمتش مانده بود که ازدواج کردیم و عازم جبهه شد. آدم کم حرفی بود، خیلی به خانواده احترام می‌گذاشت. نامه نوشته بود که می‌خواهد به مرخصی بیاید و من منتظرش بودم که خبر شهادتش را آوردند.»
کد خبر: ۵۵۱۶۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر بسیجی شهید سعدالله قیصربیگی می گوید: پسرم می گفت به جبهه می روم تا دشمن بر ما چیره نگردد، از اینکه به جبهه می روند خودشان خیلی خوشحال بودند. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می شود.
کد خبر: ۵۵۱۶۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

قسمت نخست خاطرات شهید «محمدابراهیم آقایی»
خواهر شهید «محمدابراهیم آقایی» نقل می‌کند: «گفت: حالا که به مامان کمک می‌کنی، منم برات یک هدیه خوشگل گرفتم. بسته کادویی را به سمتم گرفت. آن را باز کردم. کتاب بود؛ زندگی حضرت فاطمه (س). گفت: خواهرم! باید از همین سن با زندگی ائمه آشنا بشی.»
کد خبر: ۵۵۱۶۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «حسین کهوری‌زیارتی» می‌گوید: «شهید از همان بچه‌گی نماز خوان و اهل روزه گرفتن بود. یک روز لباس سفید پوشید و اومد پیشم، لباسش خونی بود، همه گفتند تیر خوردی؟ گفت نه یک نفر را به بیمارستان رساندم. بار اول که به جبهه رفت، به دستش ترکش خورد، بعد از اینکه دستش خوب شد دوباره به جبهه رفت و این دفعه ترکش به سینه‌اش خورد.»
کد خبر: ۵۵۱۶۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

برگی از خاطرات شهید «اژدر اسداللهی»؛
« شب چهارم فروردین ماه سال 67 بود که آن شب یکی از همسنگریانم به درجه رفیع شهادت نائل شد. آن هم بچه زنجان بود آن روز وقت رفتن می‌گفت دوست دارم این سربازی را تمام کنم و بروم عروسی کنم ...» ادامه این خاطره از شهید «اژدر اسداللهی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۱۶۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

قسمت دوم خاطرات شهید «علیرضا واحدی»
خواهر شهید «علیرضا واحدی» نقل می‌کند: «مادرم می‌‌گفت: وقتی جنازه علیرضا را آوردند، او مثل حضرت علی‌اکبر شده بود؛ همه بدنش تیر خورده بود.»
کد خبر: ۵۵۱۵۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

به مناسبت سالگرد شهادت شهید «حمیدرضا اسفنجانی»، ویژه‌نامه این شهید گران‌قدر شامل زندگی، وصیت‌نامه، خاطرات ، مناجات، اسناد و دست‌نوشته، کلیپ، تصاویر، مصاحبه با شهید و والدینش برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۵۱۵۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

قسمت نخست خاطرات شهید «علیرضا واحدی»
پسرعمه شهید «علیرضا واحدی» نقل می‌کند: «شجاعت و دلیری‌اش قابل توصیف نیست. ترس در وجودش راه نداشت. از نظر اعتقادی و ایمانی، بسیار مکتبی و ثابت قدم بود. همیشه تلاش می‌کرد تا نمازش را اول وقت به جا آورد.»
کد خبر: ۵۵۱۵۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «حسین پورمحمود» می‌گوید: «بعد از به دنیا آمدن دخترم به شهر دبی رفت، بخاطر جنگ برگشت تا از ایران دفاع کند، یازده ماه که گذشت برای یک دوره سه ماهه به کرمان رفت و بعد به جبهه مریوان کردستان اعزام شد. موقعی که می‌خواست به جبهه برود، بغضی تو گلویم داشتم اما مانع نشدم، به خودم گفتم چرا بهش نگفتم که باردار هستم. بعد از نبودنش خیلی سختی کشیدم، باز هم افتخار می‌کنم که در این امتحان الهی سربلند شدم.»
کد خبر: ۵۵۱۵۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴

پدر شهید «مجید نظام‌دوست» نقل می‌کند: «حال خوشی نداشت. هنوز چند ساعتی به افطار مانده بود. دکتر وقتی معاینه‌اش کرد گفت: باید سرم وصل بشه همین حالا! مجید گفت: من روزه‌ام را باز نمی‌کنم آقای دکتر! بعد از افطار می‌آم سرم بهم وصل کنین.»
کد خبر: ۵۵۱۵۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴

«برای اولین بار بود که پا به منطقه طلاییه می‌گذاشتم. محلی که بابایم شهید شده بود. طلاییه را خیلی قشنگ دیدم. آن جا که رسیدم، حس کردم بابایم به پیشوازم آمده و هر جا که قدم می‌گذارم با من همراه است ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۱۵۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴

شهید «مهرداد هاشمی» از شهدای بسیجی دفاع مقدس استان ایلام است که فروردین ماه ۱۳۶۲ در تپه دوقلو مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید می‌گوید:پسرم روز سیزده بدر که همه در دامن طبیعت بودند به شهادت رسید و خبر شهادت وی را چهاردهم فروردین به ما دادند. در واقع مهرداد با شهادتش در این روز، سیزده بدر هر سال را برای ما به یادماندنی‌تر می‌کند. در ادامه فیلم این مصاحبه تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۱۵۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید رحمت الله فارسی می‌گوید: «رحمت‌الله یک بسیجی تمام قد بود، هم کار می‌کرد هم به برادرانش کمک می‌کرد. برای رفتن به جبهه بی‌تاب بود. به من می‌گفت: نگران نباش و راضی به رضای خدا باش.»
کد خبر: ۵۵۱۴۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴

اندر خاطرات اسارت؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطره‌ای از دوران اسارت می‌گوید: هر از گاهی فکری موذیانه به ذهن بعضی از افسر‌ها و مسئولین بعثی اردوگاه برای آزار دادن بچه‌ها خطور می‌کرد. یک روز همه را طبق عادت و روال همیشگی به خط کردند و دستور دادند که از یک طرف اردوگاه خاک‌ها را به سمت دیگر ببریم. به هر دو نفر یک گونی دادند و می‌رفتیم پر از خاک می‌کردیم و یک طرف دیگر خالی می‌کردیم. کاری کاملاً بیهوده که هیچ عمران و آبادانی به‌دنبال نداشت... این خاطره دوران اسارت را در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۵۵۱۴۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴

شهید «رضا ملکی» از شهدای نوجوان استان ایلام است که سی امین روز از فروردین ماه 1384 در مسجد حضرت زینب(س) بر اثر انفجار گلوله توپ عمل نکرده در مقابل مسجد حضرت زینب(س) به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پدر گرانقدر شهید می گوید: رضا بیشتر اوقات مؤذن و مکبر مسجد بود و با صدای روحانیش هر غروب محله را پر از فضای معطر اذان می‌کرد. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۵۱۴۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۰

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با آزاده و جانباز سرافراز «حسن منتظری» به مصاحبه پرداخته است. این آزاده و جانباز سرافراز از روز های سخت اسارت و تشنگی اسرا و پذیرایی با سنگ و چاقو روایت می‌کند. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۵۱۴۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۰

«یکی از توصیه‌های آقای رجایی به ما این بود که سعی کنید آهسته قرآن بخوانید، چون وقتی آهسته می‌خوانید خودتان بهتر از دیگران که صدای شما را می‌شنوند به آیات قرآن توجه می‌کنید و به دل می‌سپارید ...» ادامه این خاطره از شهید «محمدعلی رجایی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۱۴۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۰