نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره از شهید
همسر شهید التماس‌علی تاران از خاطرات خود با این شهید چنین می‌گوید: فهميدم چرا اين حرف ها را زد، آخر بعد از شهادتش ديگر هيچ اميدي نداشتم بقدري افسرده و ناراحت بودم كه مدتها خودم و بچه ها از خانه بيرون نرفته بوديم با اينكه پيشمان نبود اما نگرانمان بود.
کد خبر: ۴۴۹۸۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۵

خاطره ای از شهید "محمد عسگری" فرزند حسین از زبان خواهر شهید
سوم شهریور 1348 در شهرستان تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسین، کارگر بود و مادرش طاهره نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. کارگر بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. نوزدهم فروردین 1366 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش شهید شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۴۴۹۷۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۴

خاطراتی از شهید رضا کاتبی
هنگامی که رضا به مرخصی آمده بود شب موقع خواب رسید و روی زمین خوابید. من به او گفتم مادرجان رضا چرا روی زمین خوابیدی، گفت: مادر دوستان من در جبهه روی خاک و سنگ می خوابند اگر من در اینجا روی تشک با راحتی بخوابم در پیش آنها شرمنده می‌شوم پس بهتر است این جا هم روی زمین بخوابم تا وقتی که به جبهه رفتم وجدانم ناراحت نباشد و آنجا هم بتوانم به راحتی بخوابم.
کد خبر: ۴۴۹۱۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۷

خاطراتی از شهید محسن احمدزاده
رفتم بیرون که نان بگیرم. نانوایی بسته بود. جلوی خانه به محسن برخوردم. با موتور از راه رسیدم. گفتم:مادرجان! نانوایی بسته است، می ری یک جای دیگه چند تا نون بگیری؟. گفت: آره، چرا نمی رم؟. در را باز کردم و موتور را داخل حیاط گذاشت.گفتم: مگه نمی خوای بری نون بگیری؟. گفت: چرا می رم اما پیاده».گفتم: چرا با موتور نمیری؟.گفت: «موتور بیت الماله».کیسه را از من گرفت و رفت.
کد خبر: ۴۴۸۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۴

خاطراتی از شهید محمد حسن پریمی
من يك بسيجي‌ام، رهبرم را دوست دارم اسلام را دوست دارم،‌مي‌دوني اگر من و امثال من نرن هزاران پيرزن و پيرمرد ديگر از بين مي‌روند و در حالي كه اشك صورت سفيدش را نمناك مي‌كرد. خود را در آغوش برادر انداخت و گفت: مانعم نشو داداش من خوانده شدم و به آسمان نگاه كرد و گفت: به كرانه آبي خدا خوانده شدم.
کد خبر: ۴۴۸۶۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۸

خاطره هایی از شهید حسین عسکری
یاران همه سوی مرگ رفتند بشتاب که تاز ره نمانی ای خون حماسه در رگ دین برخیز نماز خون بخوانیم
کد خبر: ۴۴۸۴۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۶

خاطره ای کوتاه از نادر عزیزی برادر شهید هوشنگ عزیزی
هوشنگ عزیزی فرزند علی محمد در22 اردیبهشت ماه سال 1343 در تهران قدم به این جهان گذاشت و در دوم مردادماه سال 1360 در منطقه سوسنگرد مورد اصابت خمپاره از ناحیه شکم قرار گرفت و شربت شهادت را جانانه سرکشید.
کد خبر: ۴۴۸۰۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۵

خاطرات;
پاسدار اسلام شهید فارس پور حیدر در سال 1346 در شهر آبادان دیده به جهان گشود.عازم جبهه های حق علیه باطل شد و سرانجام در عملیات کربلا 5 در تاریخ 1365/11/21 به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۴۸۰۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۲

شهيد محمد جواد اختياردار در خاطره خود می نویسد: حالا هم ايشان را به جدشان و مادر عزيزشان سوگند مي دهم که بهترين شهادت ها و والاترين شهادت ها را از خدا برايم تقاضا نمايد. خدايا تو را به حقی که معصومين دارند و تو را به حقی که بر آنها داريد شفاعتش را پذيرفته و عنايت خويش را بار ديگر به من فرو فرست .
کد خبر: ۴۴۷۷۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۹

مراسم شب خاطره در شهرستان زهک برگزار شد:
با حضور مدیر کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مراسم شب خاطره با محوریت سرلشکر پاسدار حاج قاسم میرحسینی و سالگرد عملیات کربلای 5 در روستای صفدربیگ بخش جزینک شهرستان زهک برگزار شد.
کد خبر: ۴۴۷۲۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۲

روایتی خواندنی از مادر گرامی شهید «مهدی امینی» منتشر شد
در خانه را زدم ديدم كه آقا مهدی در را باز كرد و روی تخت نشست و گلها دسته دسته می كرد و در رودخانه می انداخت و به من گفت جايم بسيار خوب است به مادرم بگويد اين قدر بی تابی نكند من هميشه به فكر او هستم و هميشه كنار او هستم اين قدر نگران نباشد.
کد خبر: ۴۴۷۰۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۰

سی و پنجمین محفل معنوی «بر بال خاطره»؛
سی و پنجمین محفل معنوی «بر بال خاطره» بزرگداشت شهید «سید مجتبی علمدار» روز پنجشنبه 27 دی ماه 97 در بابل برگزار می ‌شود.
کد خبر: ۴۴۶۸۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۵

برای اینکه مطمئن شوم عاقلانه تصمیم می گیره، گفتم: چون دفتر آماده به خدمت سربازی نگرفتی، این جبهه رفتنات جزء سربازیت حساب نمی شه.موسی لبخندی زد و گفت : مطمئن باشید جایی حساب می شه که از سربازی خیلی بالاتره.
کد خبر: ۴۴۶۷۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۳

یادها و خاطره ها
اول اینکه: نمازت را فراموش نکن و حجاب را سرلوحۀ زندگیت قرار بده. دوم اینکه : برای فرزندانم هم پدر باش و هم مادر...
کد خبر: ۴۴۶۳۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۹

در اين حمله بارها شد که جان ما به خطر افتاد . بارها بود که در محوطه اي گير مي افتاديم که ما را به خمپاره و رگبار مي بستند ولي هيچ اتفاقي نمي افتاد . بارها خمپاره به نزديکي ما افتاد و هيچ چيزي به وجود نيامد و چندين بار بود که گير افتاديم و ما را به رگبارهاي کاليبر سنگين بستند و از روي سر مي گذشت ولي اتفاقي براي ما نيفتاد .
کد خبر: ۴۴۶۲۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۶

خواهر شهید خلبان موسی الرضا پوررحمتی از سخنان برادر خود چنان روایت می‌کند: :” اگه دعا کنید شهید شم، اونجوری که خودم دوست دارم قول مردونه میدم همتونُ شفاعت کنم”.
کد خبر: ۴۴۶۱۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۵

خاطراتی از شهید احمد امی
پیروزی، این کلمه ای است که مردم بعد از سالها استعمار و خفقان به آستانه آن رسیدند. بعد از 2روز مبارزه سخت بین گارد جاویدان و سربازان نیروی هوایی که مردم به آنها کمک می کردند بسیاری از سربازان و مقامات ارتش به مردم پیوستند و چند پادگان و پاسگاه پلیس به دست مردم افتاد .
کد خبر: ۴۴۶۱۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۶

پژوهشگر و نویسنده حوزه ی علمیه قم در خاطره ای از شهید محسن حججی تعریف می کند: او معتقد بود باید در حسینیه امام حسین (ع) کارهای سخت انجام دهد و برای امام حسین (ع) باید فقط سر داد.
کد خبر: ۴۴۵۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۹

خاطره ی از شهید محمد کریمی نژاد- راوی همرزم شهید
اوایل خیلی کم حرف بود، اما کم کم با هم دوست شدیم. گاهگاهی برایمان از زندگیش می گفت از رنج ها و دربدری ها، از تجربه های شغلی کارگری و چوپانی و ... حالا هم کارمند ساده جهاد سازندگی بود که داوطلبانه به جبهه آمده بود...
کد خبر: ۴۴۵۱۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۲

شهید عوضعلی بهرامی در آخرین روزهای حیاطش در خاطرات خود می نویسد: دوباره شب بعد صداي انواع گلوله ها گوش ما را کر کرده بود. در دور تا دور سنگر ما به زمين مي خورد و به برادران گفتم خدا با ماست شما چند آيه امن يجيب مضطر اذا دعا و يکشف سوء را بخوانيد ساعت 1 بعد از نيمه شب چشمان ما خواب گرفته بود .من خودم ديدم حضرت علي (ع) با ذوالفقار دور سنگر مي چرخيد .
کد خبر: ۴۴۴۹۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۹