مادر شهید«شهاب الدین محرابی» می گوید: شهاب الدین با اصرار زیاد راهی عملیات می شود و به همرزمانش می گوید برای خط چه نیاز داریم که 15 نارنجک به او می دهند اما شهید به نیابت از 14 معصوم 14 نارنجک به خط می رساند.
کد خبر: ۵۲۳۹۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۷
مادر شهید خلیلزاده؛
شهید «کریم خلیلزاده» متولد شهرستان گرمسار از شهدای دفاع مقدس است. در این کلیپ مادر گرامی این شهید گرانقدر از دلگویههایش با کریم برایمان روایت میکند. این کلیپ با عنوان «چراغ محله» با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است. نوید شاهد سمنان شما را به دیدن قسمت دوم این گفتگوی زیبا دعوت میکند.
کد خبر: ۵۲۳۹۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۷
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
اسدالله شریعت ناصری پدر شهید «بهروز شریعت ناصری» میگوید: «هر بار که به او می گفتم ازدواج کن، می گفت: تا صدام را از کشور بیرون نکنیم، ازدواج نمیکنم.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۲۳۹۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۷
خاطرات شفاهی/مادر شهید «پرویز متقی»؛
مادر شهید پرویز متقی از خاطرات رضایت گرفتنش بر جبهه میگوید: «پرویز یک شب به من گفت مادر، من نمی توانم شب را راحت بخوابم درحالیکه دوستانم برای دفاع از وطن به جبهه رفتهاند و خیلی از آنها شهید شدهاند.»
کد خبر: ۵۲۳۸۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۶
خاطرات شفاهی والدین شهدا | قسمت ۱۲
مادر شهید "اصغر رضایی" نقل می کند: « از طرف سپاه به دیدن ما آمدند و گفتند به استقبال رزمندگان بیاید. من هم برای استقبال رفتم . تمامی رزمندگان آمدند ولی اصغر نیامد.»
کد خبر: ۵۲۳۶۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۵
خاطرات شفاهی؛
شهید «قباد جلیلی کهنه شهری» یازدهم آذر ۱۳۴۳ در شهرستان تازه شهر از توابع شهرستان سلماس چشم به جهان گشود و سرانجام در یازدهم مرداد ۱۳۶۸ در بوکان هنگام انجام مأموریت بر اثر سانحه رانندگی به شهادت رسید. در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید را می بینید.
کد خبر: ۵۲۳۶۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا | قسمت 11
شهید سید رضا حسینی از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. خانواده اش نقل می کنند: سید رضا علاقه شدیدی به خواندن قرآن داشت. او داوطلبانه به جبهه رفت. سپس در روز قدس مجروح شد و به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۲۳۶۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۴
خاطرات شفاهی؛
شهید «خلیل کوسه لی» هشتم دی ماه ۱۳۴۵ در روستای پکاجیک از توابع شهرستان خوی دیده به جهان گشود و سرانجام در دوم مرداد ۱۳۶۷ در حاج عمران عراق بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید را می بینید.
کد خبر: ۵۲۳۶۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا | قسمت ۱۰
شهید "جعفر حیدری" از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. پدر شهید نقل میکند: «ما برای اسلام کاری نکرده ایم فقط باید ادامه دهنده راه حاج قاسم سلیمانی باشیم.»
کد خبر: ۵۲۳۶۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
زهرا کاظمی مادر شهید «مسعود بیات» میگوید: «پسرم معلم بود و وقتی تصمیم گرفت به جبهه برود به او گفتم: مسعود بچه های مدرسه را می خواهی چکار کنی گفت: برای معلم بودم نیروهای بسیاری است ولی برای جبهه رفتن نیرو کم است. برای دفاع از خاک کشور باید تا پای جان ایثار کرد.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر و برادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۲۳۶۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
افروز سروری مادر شهید «اصغر کریمزاده» میگوید: «اصغر عاشق جبهه، مسجد و بسیج بود. اوقات فراغتش را در آنجا میگذراند. مدرسه که میرفت پول توجیبیاش را برای بسیج خرج میکرد.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۲۳۵۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۲
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهید «اصغر همدانی» از شهیدان هشت سال دفاع مقدس است. برادر این شهید والامقام خوابی را که از او دیده روایت میکند: «به همراه حضرت علی(ع) به هیئت عزاداری امام حسین(ع) رفته بودیم. برادرم را در کنار دو مرد خوش چهره که از نظر ظاهری هم بسیار آراسته بودند، مشاهده کردم. وقتی در آخر مراسم بین دست دادن با حضرت علی(ع) و برادرم مردد مانده بودم ناگهان هر دو آنها از دید من پنهان شدند.»
کد خبر: ۵۲۳۵۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۸
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهید «محمدرسول قاسمی» از شهدای دفاع مقدس است که مادرش در خاطرهای اینگونه روایت میکند: قبل از شهادت پسرم خواب امام خمینی(ره) را دیدم که لباس قرمز بر تن داشت. تعبیر «محمدرسول» از این خواب شهادت خودش بود.
کد خبر: ۵۲۳۵۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۴
خاطرات شفاهی والدین؛
شهید حجت الله موسی خانی هفتم اردیبهشت ماه ۱۳۴۶ در روستای کمازان از توابع شهرستان ملایر به دنیا آمد. پدرش رحم خدا و مادرش صدیقه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته انسانی درس خواند و دیپلم گرفت و به عنوان سرباز ژاندارمری در جبهه حضور یافت. سوم بهمن ماه ۱۳۶۸ در عین خوش براثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. در ادامه مصاحبه تصویری با مادر و برادر این شهید عزیز را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۲۳۵۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۱
گفتگوی تصویری با مادر شهید «شیرخدا کولیوند»؛
مادر شهید «شیر خدا کولیوند» می گوید: جنگ تحمیلی شروع شده بود فرزندم به چند نفر از دوستانش گفته بود که باید به سربازی برویم، این دستور اسلام است. راهی جبهه می شود و در حین درگیری با دشمن اسیر و به شهادت می رسد تا اینکه بعد از 15 سال چشم انتظاری، دوری از فرزندم به پایان می رسد.
کد خبر: ۵۲۳۴۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۱
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
اصغر اعتمادیان پدر شهید «امیرحسین اعتمادیان» میگوید: «در اخلاق و رفتارش همیشه مهربانی و خوشرویی موج میزد. من پنج فرزند دارم ولی امیرحسین برای من رنگ و بوی دیگری دارد. امیرحسین نور چشم من بود.» در ادامه مصاحبه تصویری با این پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۲۳۳۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
صغری ستایششفا مادر شهید «علیرضا سرلکنوروزی» میگوید: «اخلاق و رفتارش زبانزد بود به قدری که همه اطرافیان از او راضی بودند. یک بار که ناراحت بودم، خوابش را دیدم و در خواب به من گفت: ناراحت نباش، من همیشه پشتت هستم.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۲۳۳۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۰
خاطرات شفاهی؛
شهید «حسن تمکینی وش» یکم شهریور ۱۳۴۱ در شهرستان ارومیه دیده به جهان گشود و سرانجام در بیست و پنجم دی ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. در ادامه فیلمی از گفتگو با برادر این شهید را می بینید.
کد خبر: ۵۲۳۳۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۸
خاطرات شفاهی؛
شهید «نورالدین ابول لو» یکم اردیبهشت ۱۳۴۶ در شهرستان خوی به دنیا آمد و سرانجام چهارم تیر ۱۳۶۷ با سمت خدمه موشک انداز در کوشک بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به شهادت رسید. در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید را می بینید.
کد خبر: ۵۲۳۲۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۷
خاطرات شفاهی والدین شهدا قسمت 9
مادر شهید "قنبر شهاب الدین" نقل میکند: «هوا خیلی گرم بود به او گفتم پسرم هوا خیلی گرم است. تو در اهواز دوام نمیاوری. گفت: من باید بروم.»
کد خبر: ۵۲۳۱۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۷