گفتگو با جانباز بسیجی
چهارشنبه, ۰۷ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۲۸
اسماعیل سبحانی گفت: «یک بسیجی همیشه با اخلاص و بدون هیچ چشم‌داشتی به مردمش خدمت می‌کند و در صورت لزوم جانش را هم فدا می‌کند. بسیجی همیشه در کف میدان است و از خودش برای کشورش می‌گذرد. او برای نزدیک شدن به خدا جان و مالش را فدا می‌کند. وقتی به شهدایمان فکر می‌کنم می‌بینم که آنها در واقع بسیج و بسیجی را معنا کردند و از عزیزترین دارایی خود یعنی جانشان گذشتند.»

به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی و قطع دست استکبار جهانی و منافع آن‌ها در ایران، توطئه‌ها و فتنه‌های دشمنان اسلام علیه جمهوری اسلامی روز به روز گسترش یافت. در چنین شرایطی امام خمینی(ره) در پنجم آذرماه ۱۳۵۸ فرمان تشکیل بسیج را صادر کردند و فرمودند: «مملکتی که بیست میلیون جوان دارد، باید بیست میلیون ارتش داشته باشد.» نوید شاهد سمنان به مناسبت هفته بسیج گفتگویی با «اسماعیل سبحانی» جانباز بسیجی دفاع مقدس انجام داده است که تقدیم حضور علاقه‌مندان می‌شود.

ط

اعزام از طریق بسیج

در دوران دفاع مقدس به عنوان بسیجی در چند مرحله به جبهه اعزام شدم. اولین باری که به جبهه رفتم، دانش‌آموز بودم. در منطقه سردشت در عملیات بوکان شرکت کردم. دومین بار در عملیات والفجر مقدماتی، سومین بار عملیات والفجر چهار در منطقه پنجوین و در عملیات آخر در منطقه فاو، عملیات والفجر هشت بود که همان‌جا مجروح شدم. شب عملیات والفجر هشت قرار بود از اروند با قایق برویم به جزیره فاو. هوا خیلی سرد بود. وقتی رسیدیم و از سیم‌خاردارها عبور کردیم وارد کانال شدیم. درگیری خیلی شدید بود. بعثی‌ها با خمپاره و تیربار منطقه را به آتش کشیده بودند. دسته اول ما شاید بیشترشان شهید شدند. به من حسن حمزه، پدرِ شهید مدافع حرم «محمدحسین حمزه» گفتند که اگر بخواهیم پیشروی کنیم، باید تیربار دشمن را منهدم کنیم. من و ایشان با هم دوتایی رفتیم به سمت تیربار که متاسفانه بعثی‌ها در داخل کانال حضور داشتند و به سمت ما تیراندازی کردند. من همان‌جا سه گلوله به پای راستم اصابت کرد و عصب سیاتیکم به طور کامل قطع و پایم فلج شد، حسن حمزه هم به شدت مجروح شد. بعد از چند دقیقه نیرو‌ها دوباره آمدند و من و ایشان را به عقب برگرداندند. آن‌قدر درد داشتم که فکر می‌کردم شهید می‌شوم. اصلا نای حرف زدن نداشتم. بعد مرا به قایق منتقل کردند و با قایق به عقب برگرداندند. وقتی در عملیات آخر شرکت کردم، معلم ورزش بودم. پس از مجروحیت چند ماهی نتوانستم به مدرسه بروم تا اینکه مرا به اداره آموزش و پروش منتقل کردند و در آنجا ادامه خدمتم را انجام دادم.

او را در رویا دیدم

برادرم، ابراهیم سبحانی در اسفندماه ۱۳۶۲ و دایی‌ام مرتضی وطنی هم در آبان ۱۳۶۲ به شهادت رسیدند. در عملیات والفجر چهار من و دایی‌ام با هم بودیم. زمانی که شهید شد، شاید من چند قدمی ایشان بودم. نصف شب به ما دستور عقب‌نشینی دادند. در حال برگشت بودیم، دایی‌ام دستش در عملیات مجروح شده بود. شهید «علی‌اکبر ابراهیمی» فرمانده اطلاعات ما بود، ایشان جلو حرکت می‌کرد که در تله مین دشمن نیفتیم. ما پشت سرش و دایی‌ام هم در پشت سر من بود. درست در منطقه‌ای بودیم که رگبار مسلسل دشمن به سمت ما می‌آمد. دیدم دایی‌ام پشت سرم نیست، هرچه صدایش زدم، صدایی نشنیدم. شرایط طوری بود که نمی‌شد برگشت. بعد از بازگشت متوجه شدیم شهید و مفقود شده و پس از یازده سال پیکرش به وطن بازگشت. پس از شهادت برادرم، ابراهیم را در جایگاه خوبی در خواب دیدم. به همان صورت که شهید شده بود در رویا او را دیدم و به من فهمانده شد که جایگاه بسیار خوبی دارد. برادرم خیلی پرتلاش بود، در کار‌های خانه همیشه کمک‌حال پدر و مادر بود. خیلی مرتب و منظم بود و اخلاق خوبی داشت. مودب بود و دوستان و خانواده‌اش از او راضی بودند.

الگوی عملی برای نسل امروز باشیم

بعد از مجروحیت که برایم محدویت حرکتی ایجاد شد، گاهی اوقات به ذهنم خطور می‌کرد که من که یک ورزشکار بودم چرا الآن باید زمین‌گیر باشم. اما وقتی به این فکر می‌کردم که برای کشورم و مردم عزیزمان به جبهه رفتم تا آن‌ها در آسایش باشند، آرام می‌گرفتم. ما در راه خدا جهاد کردیم. رزمندگان ما در راه خدا چه ایثار و فداکاری که نکردند. ما باید آن از خودگذشتگی‌ها و اخلاص را به نسل جوان منتقل کنیم. برای اینکه بتوانیم سیره شهدا را به نسل جوان منتقل کنیم، از خودمان باید شروع کنیم. نسل امروزی رفتار ما را می‌بینند و الگو می‌گیرند. تاثیری که رفتار و کردار ما روی آن‌ها دارد، حرف و صحبت‌هایمان روی آنها ندارد. ما باید الگوی عملی برای نسل امروزی باشیم. اردوهای راهیان نور که جوانان و نوجوانان را به مناطق جنگی می‌برند هم خیلی تاثیرگذار است. درخصوص ایثار و شهادت باید فیلم‌های فاخر ساخته شود تا نسل امروزی بدانند و ببینند که در دوران دفاع مقدس رزمندگان ما با چه خلوصی در میدان نبرد حاضر می‌شدند و البته برخی از فیلم‌های ساخته شده که در تلویزیون پخش می‌شود هم تاثیرگذار است. 

شهدا بسیج را معنا کردند

اگر بخواهیم نسل امروزی را با نسل دوران دفاع مقدس مقایسه کنیم، نظر من همان نظر مقام معظم رهبری است که فرمودند که نسل امروزی با وجود توطئه‌های دشمن در جنگ نرم و تهاجچ فرهنگی، کم از جوانان دوران دفاع مقدس ندارند. جوانی که بتواند خودش و ایمانش را با این شرایط سخت حفظ کند، ارزش آن ایمان بالاتر از دوران ما در جنگ تحمیلی است که فضای مجازی‌ای وجود نداشت. این جوانان خالص‌تر و قوی‌تر از جوانان دوران دفاع مقدس هستند. آن زمان شرایط بهتر بود و اکثر جوانان به سمت مسجد و جبهه و جنگ می‌آمدند، ولی الان شرایط طوری شده که انواع رسانه‌های دشمن در حال تبلیغات منفی علیه نظام مقدس ما هستند، ولی باز هم این جوانان و بسیجی‌ها هستند که خودشان را حفظ و در واقع جهاد اکبر می‌کنند. بسیج بزرگترین سرمایه کشور و جوانان ما است. یک بسیجی همیشه با اخلاص و بدون هیچ چشم‌داشتی به مردمش خدمت می‌کند و در صورت لزوم جانش را هم فدا می‌کند. بسیجی همیشه در کف میدان است و از خودش برای کشورش می‌گذرد. او برای نزدیک شدن به خدا جان و مالش را فدا می‌کنند. وقتی به شهدایمان فکر می‌کنم می‌بینم که آنها در واقع بسیج و بسیجی را معنا کردند و از عزیزترین دارایی خود یعنی جانشان گذشتند.

آرزوی پیروزی برای مردم مظلوم لبنان و غزه

در پایان آرزوی پیروزی و سربلندی برای مردم مظلوم لبنان و غزه دارم و امیدوارم خداوند شر دشمنان اسلام را به خودشان برگرداند. تنها راه مقابله با دشمن جنایتکار، مقاومت است. با مقاومت ان‌شاءالله دشمنان را شکست خواهیم داد. حالا آن‌ها در خط مقدم جبهه هستند و ما هم باید در حد توان با امکاناتی که در اختیار داریم به آن‌ها کمک کنیم تا ان‌شاءالله با مقاومت و مبارزه با دشمن جنایتکار پیروزی نصیب مظلومان عالم شود.

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده