حس کردم در پناه امام زمان(عج) هستیم
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید حسین عابدینی» فرزند زینالعابدین، پنجم تیرماه ۱۳۴۳ در تاکستان به دنیا آمد. سه خواهر و دو برادر داشت. پدرش در راهآهن کار میکرد. هنوز کودک بود که همراه خانواده به سمنان منتقل شد تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را گذراند و از دبیرستان دهخدای سمنان دیپلم گرفت.
عطش برای دفاع از کشور
دانشآموز سال آخر دبیرستان بود که پس از شرکت در یک سخنرانی و درک شرایط جنگی، داوطلب اعزام به جبهه شد. خانواده اصرار بر ماندن و اتمام تحصیلات دبیرستان و شرکت در آزمون سراسری داشت، چون مدتی بود که به موازات درسهای دبیرستان، برای کنکور هم آماده میشد. روزبهروز عطش بیشتری برای دفاع از مملکت پیدا کرد و سرانجام عازم شد. در سه نوبت به مدت نُه ماه در جبهه حضور یافت. در عملیات والفجر مقدماتی در حالی که خدمه تانکی را عهدهدار بود، تانک هدف قرار گرفت و او دچار موج گرفتگی شدید شد. چهار سال به خاطر آسیب ناشی از موج گرفتگی شدید در بیمارستانهای مختلف بستری و تحت درمان بود. پس از آن خانواده مسئولیت مراقبت از او را عهدهدار شد و سالی دوبار در بیمارستان بستری میگردید. مراقبت از او کاری طاقتفرسا و جانکاه بود.
زیر سایه امام زمان(عج)
خانواده تصمیم گرفت برای او زن بگیرد تا کمکی به آرامش روحی و روانی او شود. سال هشتاد و یک این اقدام صورت گرفت و او کمی بهتر شد. همسر حسین نقل میکند: «ماه عسل میخواستیم برویم کربلا. حرکت کردیم و رسیدم به مرز. وارد خاک عراق که شدیم، حسین گفت: میخوام برم دستشویی. مدیر کاروان و کمکش رفته بودند برای کارهای ویزا و عوارض و این جور چیزها. با حسین رفتم و منتظرش ماندم که بیاید بیرون. کمی طول کشید. وقتی برگشتیم کاروان رفت و ما مانده بودیم. من ماندم و یک جانباز اعصاب و روان که وقتی حالش بد میشد، حتی من را هم نمیشناخت. حسین که روز خوشش هزار جور مشکل داشت، تا متوجه شد، دست و پایش را گم کرد. من هم ترس به جانم افتاد، اما نمیخواستم او را نگران کنم. آنجا بود که بی سر و صدا دست به سوی حجت خدا، امام زمان(ع) دراز کردم. لحظهای بعد آرامش وجودم را پر کرد. فهمیدم که تحت حمایتیم. گفتم: حسینجان! اصلاً نگران نباش، اگه کسی رو پیدا نکردیم، برمیگردیم ایران. ما که هنوز از مرز دور نشدیم. ساعتی معطل ماندیم. کاروان اصفهانیها میخواست برود کربلا. عراقیها ما را همراه آنها فرستادند. توی حرم امام حسین(ع) همسفرها را پیدا کردیم و همهچیز به خیر گذشت.»
شهادت
این جانباز ۷۰درصد، پس از بیست و پنج سال دست و پنجه نرم کردن با مشکلات خاص بیماران اعصاب و روان، پس از یک اغمای هجده روزه در نهم مهرماه ۱۳۸۶ در بیمارستان بقیهالله تهران به شهادت رسید. پس از انتقال شهید به سمنان، تشییع و در گلزار شهدای امامزاده یحیی(ع) به خاک سپرده شد.
انتهای متن/