حسین میگفت: مومن برای اوج گرفتن باید مانند طلا گداخته شود
هجدهم مرداد، سالروز شهادت شهید محسن حججی بهنام روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم نامگذاری شده است، به پاسداشت فداکاری و رشادتهای مدافعان حرم و شهدای آن در دفاع از حریم آلالله. به همین مناسبت نوید شاهد سمنان گفتگویی با «شهربانو حجّاری» همسر شهید مدافع حرم «حسین تابسته» انجام داده است که تقدیم حضور علاقهمندان میشود.
از بچهها دل کنده بود
همسر شهید تابسته گفت: سال ۶۹ باهم ازدواج کردیم. وقتی همسرم به شهادت رسید دو فرزند دختر داشتیم. دختر بزرگم یک نوزاد هشت ماهه داشت و دختر کوچکم شش ساله بود. ایشان گاهی از طرف سپاه به مناطق مرزی میرفت و وقتی که تصمیم گرفت به سوریه برود در این خصوص به من چیزی نگفت. روزی که داشت وسایلش را جمع میکرد تا به سوریه برود به او گفتم: «به کجا میروی؟ تازه از ماموریت آمدی.» گفت: «من نیروی سپاه هستم و هرلحظه باید آماده باشم تا هرجایی از من خواستند بروم. الان هم معلوم نیست شیراز باشد یا اصفهان نمیدانم. میگفت: دوست نداری همسر شهید باشی، دوست نداری خانواده شهید باشی.» من چون خیلی به ایشان وابستگی داشتم، میگفتم از این حرفها نزن. میگفت: «دوست دارم با شهادت از دنیا بروم.» به دخترم زنگ زدم و گفتم بیایید با پدرتان خداحافظی کنید که ایشان میخواهد به ماموریت برود. وقتی بچهها آمدند، اصلا به طرف بچهها نمیرفت، معلوم بود که میخواهد از آنها دل بکند.
طلای گداخته
حجاری اضافه کرد: دامادم به دخترم گفته بود که پدرت خیلی تغییر کرده و این از چهرهاش مشخصه، اینبار دیگر برنمیگردد، ولی برای اینکه من نگران نشوم به من چیزی نگفتند و بعد از شهادتش اینها را برای من تعریف کردند. وقتی رفت تقریبا هر روز تماس میگرفت و با ما صحبت میکرد. از تهران که تماس گرفت گفت: میخواهد به سوریه برود. وقتی رفت دو هفته بعد به شهادت رسید. این چهارده روز خیلی به ما سخت گذشت. دختر کوچکم دو شب قبل از شهادتش خواب دید که شهید با لباس پاسداری بین زمین و آسمان در حال تدریس کردن برای افرادی است. فردای آن روز که شهید تماس گرفت دخترم به ایشان گفت: «بابا! زیاد جلو نرو، من نگرانتم.» شهید گفت: «ما مسلمان هستیم و وظیفهای داریم و باید شر ظالم را از سر مظلومان کم کنیم. مومن اگر میخواهد به درجات بالا دست یابد، مانند طلایی که در کوره گداخته میشود و ارزش پیدا میکند، باید گداخته شود تا به درجات بالا برسد.» بعد به من گفت: «وصیتنامهام را نوشتهام و در کمدم گذاشتهام.» به ایشان گفتم دوست ندارم از این حرفها بزنی. بعد از آن به برادرم زنگ زده بود و گفته بود: «از این به بعد زحمات خانوادهام گردن شما است.»
در پیشگاه حضرت زینب(س) سربلند شدیم
همسر شهید تابسته اظهار داشت: حتی یک درصد هم فکر نمیکردم شهید بشود. اما الآن هم ناراحت نیستم، خدا را شکر میکنم که شرمنده حضرت زینب(س) نشدیم و در روز قیامت در پیشگاه حضرت سربلند هستیم. پس از شهادتش دامادم تماس گرفت و گفت از سپاه میخواهند بیایند برای سرکشی به خانوادههای مدافعان حرم. همه خبر شهادت همسرم را داشتند الا ما. تا مهمانها بیایند خیلی مضطرب بودم و نمیدانستم چه میخواهد بگذرد. وقتی خبر شهادتش را به ما دادند من از هوش رفتم و لحظات بسیار سختی بود.
به صداقت و پاکیاش ایمان داشتم
حجاری در خصوص نحوه زندگی همسرش گفت: شهید اصلا اهل تجملات نبود. اگر میخواست، میتوانست خیلی چیزها را داشته باشد اما سادهزیستی را پیشه خود کرده بود. به حلال و حرام بسیار اهمیت میداد. از دروغگویی بدش میآمد؛ چه دروغ بشنود چه دروغ بگوید. وقتی اراده میکرد کاری انجام دهد، تا به پایان نمیرساند، دستبردار نبود. دیپلم برق داشت و کارهای برقی خانواده را انجام میداد. وقتی با نامحرم حرف میزد، اصلا در چشم آنها نگاه نمیکرد. به صداقت و پاکیاش ایمان داشتم. با بچهها خیلی مهربان بود و همیشه به دخترانم سفارش میکرد حجاب برتر، حجاب زهرایی داشته باشند.
تمام لحظاتم را با بابا میگذراندم
همسر شهید مدافع حرم حسین تابسته گفت: دختر کوچکم شش ساله بود که همسرم شهید شد. الان هم وقتی دلتنگ پدرش میشود در تنهاییاش گریه میکند. فاطمه، دختر بزرگم خیلی به پدرش وابسته بود و میگفت: «اگر میدانستم بابا دیگر برنمیگردد تمام لحظاتم را با ایشان میگذراندم.» بعد از شهادت همسرم، خداوند به ما عنایتی کرد و به دیدار رهبر انقلاب(حف) رفتیم. حس و حال بسیار خوبی داشتیم که نایب امام زمان(عج) را ملاقات میکنیم. ایشان با چهره نورانی و کلام آرامبخششان، دل ما را آرام کردند. از ایشان قرآنی به یادگار گرفتیم و خواستیم که پایین عکس شهید را امضا کنند. لحظات وصف ناشدنیای بود.
گفتگو از حمیدرضا گلهاشم