مهر و علاقه امام خمینی به «حسین»
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید حسین نوچهناسار» نهم اردیبهشت ۱۳۴۴ در شهرستان سمنان به دنیا آمد. پدرش سیفالله، کارگر بود و مادرش فاطمهسلطان نام داشت. دانشجوی سال دوم در رشته تربیت معلم بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. یازدهم تیرماه ۱۳۶۵ در مهران توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش به پهلو و پا، شهید شد. مزار او در امامزاده یحیای زادگاهش واقع است.
درسهایی که جبهه میدن توی هیچ دانشگاهی نمیدن
ـ مثلاً دانشجویی؟ بیا برو دورهات رو تموم کن. میخوایم بهت زن بدیم. آخه ما هم آرزو داریم عروس بگیریم.
ـ اونجا هم کلاسش بهتره و هم بهمون زن میدن. درسهایی که جبهه میدن توی هیچ دانشگاهی نمیدن، تازه عروسهای اونجا هم حورالعینه.
(به نقل از پدر شهید)
من دوتا مادر دارم و دو تا خونه
از راه که میرسید، پیش از آنکه خانه خودمان بیاید، میرفت منزل مادر شهید حسین شجاعی سر میزد. مادرم ناراحت میشد و میگفت: «اگه دفعه دیگه اول رفتی خونه شهید شجاعی، طرف خونه نیا!»
میگفت: «ازم قهر کنی یا نکنی، اگه از خونه بیرونم کنی، من دوتا مادر دارم و دو تا خونه. مادر شهید شجاعی هم مادر منه. اون مادر شهیده!»
آنقدر دنبال مادرم میرفت، دستش را میبوسید و منتش را میکشید تا او را میخنداند.
(به نقل از برادر شهید، حسن نوچهناسار)
مهر و علاقه امام خمینی به شهید
هربار میآمد میگفت: «بهمون قول دادن ببرنمون پیش امام.»، اما جور نمیشد. یک شب در خواب دیدم که امام خمینی به خانه ما آمد. به حسین گفتم: «برو پتو بنداز امام روش بشینه.»
حسین که رفت پتو بیاورد، به امام عرض کردم: «این حسین ما خیلی آرزوی دیدار شما رو داشت. کار خوبی کردین که به خونه ما اومدین.»
امام با لبخندی فرمود: «من هم ایشون رو خیلی دوست دارم. به همین خاطر الان اینجا هستم.»
(به نقل از مادر شهید)
قرار دوستانه
هربار که میآمد، شب چهارشنبه یا جمعه در منزل دعایی برگزار میکرد.
خیلی از دوستانش جمع میشدند و مراسم خوبی میگرفتند. هربار هم به رفقایش میگفت: «مرد باشین. اگه شهید شدم، بیاین اینجا مراسم برگزار کنین؛ هفتهای یک جلسه. اگه نشد ماهی یکبار. آخه مادرم خیلی دوست داره که توی منزلمون ذکر خدا و اهل بیت بشه.» سالها میگذرد. دوستان باقی مانده در مناسبتها به ما سر میزنند و در منزلمان دعا برگزار میکنند.
(به نقل از مادر شهید)