با پیروزی انقلاب به آرزویش رسید
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید عابدین جعفری» یکم اردیبهشت ۱۳۳۶ در روستای علیآباد از توابع شهرستان گرمسار به دنیا آمد. پدرش محمد و مادرش خاور نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. منشی یک شرکت ساختمانی بود. بیست و دوم بهمن ۱۳۵۷ در تهران توسط عوامل رژیم شاهنشاهی بر اثر اصابت ترکش نارنجک، قطع نخاع شد. چهار ماه بعد در سیزدهم خرداد ۱۳۵۸ بر اثر عوارض ناشی از مجروحیت به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.
انقلابیِ اخراجی
بعد از نماز صبح خوابید. پرسیدم: «مگه سرکار نمیری؟»
این بار راستش را گفت: «اخراجم کردن.»
به تازگی در شرکتی که خارجیها سرمایهگذاری کرده بودند، تلفنچی شده بود. با خارجیها انگلیسی صحبت میکرد. دوستش داشتند. پرسیدم: «سر چی بیرونت کردن؟ اونها که از کارت راضی بودن؟»
گفت: «فهمیدن که اخراجیِ ارتشم. بعد هم از توی کشوی میزم چند تا اعلامیه گرفتن.»
اعلامیههای امام را از مسجد میگرفت و پخش میکرد.
(به نقل از برادر شهید، قربانعلی جعفری)
فعالیتهای انقلابی
دیگر دنبال کار نرفت. با پسرم جعفر افتادند توی خط فعالیتهای انقلاب؛ پخش اعلامیه، شرکت در تظاهرات و سخنرانی، امداد و نجات مجروحین، تدفین شهدا. صبح میرفتند و شب میآمدند. گاهی وقتها با اسلحه میآمد خانه. وقتی تعریف میکرد که چنین کردیم و چنان، از آنجا فرار کردیم و گاردیها دنبالمان، همسرم با ناباوری میپرسید: «عابدین! واقعاً همه این کارها رو تو کردی؟ من که باورم نمیشه، آدم از ترس سکته میکنه.»
میگفت: «شما زنها هم اگه بیاین ببینین مردم چهجوری جلوی گلوله میرن، چهجوری با دست خالی جلوشون ایستادن، نترس میشین.»
(به نقل از برادر شهید، قربانعلی جعفری)
تشییع شهدا روز قبل از پیروزی انقلاب
شب بیست و یکم بهمنماه بود. آخر شب با سر و صورت و لباسهای خونی از راه رسید. اولش ترسیدیم، اما وقتی دیدیم سالم است، خیالمان راحت شد. گفت: «امروز خدا میدونه چند تا شهید رو بردیم بهشت زهرا و دفن کردیم. خدا فردا رو به خیر بگذرونه.»
(به نقل از همسر برادر شهید)
شهید انقلاب به آرزویش رسید
ازش مصاحبه تلویزیونی گرفته بودند به عنوان مجروح انقلاب و دست آخر پرسیده بودند چه آرزویی دارد. گفته بود: «فقط از خدا میخوام این قدر به من عمر بده تا پیروزی کامل انقلاب رو ببینم.»
(به نقل از همسر برادر شهید)
انتهای متن/